1 شب وداع چو بنمود چرخ آینه گون ز روی خویش مرا روی طالع میمون
2 به فال داشت دلم آن دل مبارک را برای عزم سفر در دل شبی شبه گون
3 ز شوق داعیه اندرون جان در حال ز شوق داعیه اندرون جان در حال
4 هوای روی نگارم ربوده هوش و قرار فراق یار و دیارم ربوده صبر و سکون
1 چند در دل آتش سود ای جانان داشتن آتش اندر سوخته تا چند پنهان داشتن
2 در پی چوگان و گوی آنچنان زلف وزنخ دل چو گوی افکندن و قامت چو چوگان داشتن
3 ناوک مژگان گشاید بر دل و گوید منال ز خم ما را رسم باشد چهره خندان داشتن
4 عشق او آموخت آئینی عجب عشاق را رسم خامش بودن و در سینه افغان داشتن
1 الامان الامار جان جهان در دل خاک تیره شد پنهان
2 گشت امن و امان نهان از چشم تا نهان گشت شخص امن و امان
3 کاخ و یوان کنید پر آتش تا برآرد زبانه تا کیهان
4 روی کیوان سیه کنید امروز که سیاه است روز اهل جهان
1 سپیده دم چو دمیدن گرفت بوی چمن هوا ز ژاله گهر بست بر عذار سمن
2 بت سمن بر سیماب سینه سرو آسا به کف چمانه درآمد چمان چمان به چمن
3 چکان چکان خویش از گل زناز بر قرطه کشان کشان سر زلف دراز در دامن
4 نماز برد بر قامتش چو راهب سرو سجود کرد بر عارضش سمن چو شمن
1 زهی انا مل و کلکت گره گشای جهان جهان نمای ضمیر تو رهنمای جهان
2 به پایه کنف تست انتهای سپهر به سایه شرف تست التجای جهان
3 همه به حسبت وداد تو افتخار وجود همه به رسم و نهاد تو اقتدای جهان
4 به دستیاری تقدیر مثل تو ننهاد ز حد کتم عدم پای در فضای جهان
1 چیست آن گوهر که می زاید ز دو دریا روان صورت آن در ولیکن باشدش از جزع جان
2 همچو باران لیک او را از دو خورشید است اثر کآن دو خورشید جهان بین را از آن باشد زیان
3 آسمان او دورنگ و افتابش مشک فام و آفتابش را سهیل و زهره ریزان از دهان
4 همچو شمع است از صفا و شمع را زو صورتی گاه ریزد در بدن گاهی فتد در شمعدان
1 زندگانی شهریار زمین خسرو روزگار رکن الدین
2 شیر پر دل اتابک اعظم فخر و زیب زمان وزین زمین
3 آن فرازنده لوا وسر یر وان برازنده کلاه و نگین
4 در مهی و شهی فراوانسال باد با دو روزگار قرین
1 فخر دارد پارس بر کل اقالیم زمین از مکان چون هست کانون وداد و داد و دین
2 خسرو عادل ابوبکر آنکه رای راستان خواندش از راست رائی شهریار راستین
3 آن جوابختی که دولت زایدش از آستان وان جهانبخشی که دریا ریزدش از آستین
4 آن خداوندی که در اعطا دهد اموال کان وان عدوبندی که در هیجا کشد اموال کین
1 زمین به امن شد آراسته زمان به امان به یمن دولت فرمانده زمین و زمان
2 خلاصه حرکات سپهر عصمت و دین نقاده ملکات جهان الغ ترکان
3 خدایگان زمین و زمان که گر خواهد که از زمین و زمان دور گردد امن و امان
4 از اضطراب شود چون زمان زمین ساکن وز اضطراب شود چون زمان زمین ساکن