آثار مجد همگر

صفحه 1 از 6
6 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

قصاید در دیوان اشعار مجد همگر

1 دلا منال به درد از غراب گرد نعیب که روز هجر نعیب از غراب نیست غریب

2 زیار نال و رقیبش که سوز و ناله من ز جور یار و رقیب است نز غراب و نعیب

3 اگر بتافتمی سر ز جستجوی وصال ملامتم نرسیدی به گفتگوی رقیب

4 دل شهید مرا تیغ و تیر ایشان کشت به تیغ خشم رقیب و به تیر چشم حبیب

1 تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست

2 تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست

3 غریب نیست که روی تورشک خورشید است عجب تر آنکه دهانت چو ذره پیدا نیست

4 ز بس کز آتش عشقت همی پزم سودا به رنگ آب دو چشمم شراب حمرا نیست

1 چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت

2 جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

3 فزود رونق بستان عارضت کامسال بنفشه سایه بر اطراف ارغوان انداخت

4 چگونه یابم با داغ فرقت تو قرار که سوز آن شررم در میان جان انداخت

1 تا لعل تو از تنگ شکر بار نگیرد دل از غم آن لعل شکر بار نگیرد

2 در جام لبان چاشنی از قند فکندی تا لعل لبت تلخی گفتار نگیرد

3 من بر سمن و سنبل تو زار نگردم گر سنبل تو طرف سمنزار نگیرد

4 از آتش دل گرد رخت راه ببندم تا گرد گلستان رخت خار نگیرد

1 تا بر گلت ز سبزه نگهبان نشسته است صد گونه داغ بر دل حیران نشسته است

2 گوئی که طوطی ئیست که جویای شکر است خوش بر کنار آن شکرستان نشسته است

3 جانم فدای آن خط سبزت که چون خضر خوش بر کنار چشمه حیوان نشسته است

4 هندوی آن خط و رخ خوبم که گوئیا گردی ز مشک بر گل خندان نشسته است

1 تا شاه نیک عهد سر تخت جم گرفت گیتی ز عهد کسری افسانه کم گرفت

2 از داد پشت ملک سلیمان چو گشت راست روی زمین طراوت باغ ارم گرفت

3 رفعت نگر که پایه دین عرب بیافت رونق ببین که عرصه ملک عجم گرفت

4 آن شد که باز در جان یاد از تذروکرد وان شد که گرگ در دل یاد غنم گرفت

1 تا دورم از جمال و رخ روح پرورت بیخواب و بیخورم ز غم روی چون خورت

2 زنهار تا گمان نبری کز تو خالیم دل نزد تست گرچه به تن دورم از برت

3 مندیش کز غم تو دل آزار گشته ام یا نیز نیستم به دل و روح چاکرت

4 گرپیش شمع روی تو ره باشدم شبی پروانه وار جان بسپارم برابرت

1 زهی خواجه صدر انجام غلامت خهی خسرو چرخ دراهتمامت

2 تو دستور شرقی و مغرب به حکمت تو مشهور غربی و مشرق مقامت

3 کشیده به حد جنوب است خیلت رسیده به قطب شمالی خیامت

4 ازین سقف نیلی لقب باش صاحب زر افشانده بر گیتی از جود عامت

1 گویی که آن زمان که مرا آفریده‌اند با عشق روح در جسد من دمیده‌اند

2 در وقت آفرینش من شخص من مگر از خون مهر و نطفه عشق آفریده‌اند

3 یا خود محرران صنایع به کلک عشق با مهر مادرانه مرا خوابنیده‌اند

4 تا پروریده شد دل من در هوای عشق بر بر مرا به شیر و شکر پروریده‌اند

1 جهان به کام شود عشق کامران ترا فلک غلام شود حسن جاودان ترا

2 مدار فخر بود بهر او که مهر فلک ستاید این دل با مهر تو امان ترا

3 سپهر پیر کند همچو سرو سرسبزی چو حسن جلوه دهد سرو نوجوان ترا

4 خرد سجود کند صورت جمالت را روان نماز برد قامت روان ترا

آثار مجد همگر

6 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی