1 گنه کردی بگو کردیم ای دوست که بعد از کار بد این توبه نیکوست
2 گنه کردن اگرچه خوی توگشت ولی عفو گناهت هم مرا خوست
3 توشب بر خاک ، رو می مال ،می نال که آن نالیدنت داریم ما دوست
4 نفس های گنه کاران تائب مرا خوشبوی تراز مُشک خوشبوست
1 دوست می گوید که ای عاشق اگر داری صبور ازفراق ما منال وصبر کن تا نفخ صور
2 اندر آن مجلس که بیند خلق دیدار خدا ازجگرهای کباب عاشقان باشد بخور
3 آن که از خواب خوشت بیدار می سازد منم چون بگوئی تو گناهانم بیامرز ای غفور
4 گور گهوار است ،تو طفلی ودایه لطف دوست خوش بخوابایند وخوابت داد تا یوم النّشور
1 گرمرا جان در بدن نبود ،بدن گو هم مباش چونکه یوسف نیست با من ،پیرهن گو هم مباش
2 گر بمیرم لاشه من همچنان دور افکنید چاک شد چون جامه جانم، کفن گو هم مباش
3 چون مرا رانی ز کوی خود، مخوان یارا رقیب ازگلستان گر رود بلبل، زغن گو هم مباش
4 مرگ بالله بهتر است از زندگانی دور از او گر نبینم یارخود ، این زیستن گو هم مباش
1 مونسم یار است اندر تنگنای گور تنگ عاشقان ، در دوجهان ما را بس است این نام و ننگ
2 آتش دوزخ بسوزد از حرارتهای عشق عاشق سوزان کند در دوزخ ار یک دم درنگ
3 آن چه نوری بود آیا کو به کوه طور تافت رفت از او موسی ز هوش و پاره پاره گشت سنگ
4 هیچ دانستی که با یونس در این دریا چه کرد کاو رفیق و مونس او بود در بطن نهنگ
1 کسی کو یار خود دارد چرا بر دیگری بندد حرامش باد عشق آنکس که هم بر دیگری بیند
2 از این آتش که من دارم زشوق او عجب نبود که آن مه چون به بالین آیدم خاکستری بیند
3 همه عالم زتاب مهر سوزنده شده عمری که مهر از رشک این سوزد که از خود بهتری بیند
4 اگر عاشق زدل نالد زگریه نیست پروایش اگر بر جای هر مو برتن خود نشتری بیند
1 گر دل دهی به ما ده عاشق که ما امینیم با آن که دل به ما داد ، ما روز و شب قرینیم
2 گر ما دل تو یابیم تسکین تو بسازیم تاوان یک دل تو صد دل بیافرینیم
3 نفرین خویش میگو تا گم شود وجودت چون با تو بعد از آن ما گویای آفرینیم
4 شیطان هزار فرسنگ از گرد تو گریزد سیصد نظر چو هر روز اندر دل تو بینیم
1 زسر تا پا ی من گر همه اندوه و غم باشد هنوز از اینچنین دردی که دارم از تو کم باشد
2 چگونه سر بسائی بر فلک کز غایت عزّت به هر جا پا نهی سرها ترا زیر قدم باشد
3 غنیمت دان حضور درد و غم ای دل که دوران را وفائی نیست چندانی و صحبت مغتنم باشد
4 خوش است از خوبرویان گه جفا گاهی وفا لیکن زمن مهر و وفا از تو همه جور و الم باشد
1 ای بلبل شوریده دیوانه توئی یا ما جویای رخ خوب جانانه توئی یا ما
2 تو عاشق گلزاری من عاشق دیدارم در درد فراق او مردانه توئی یا ما
3 تو در قفسی و ما در خلوت خود تنها ای گوشه نشین مست دیوانه توئی یا ما
4 در فصل بهار ودی از عشق جمال وی با نعره و فریادی مستانه توئی یا ما
1 آن که آتش افکند درخلق جانان من است وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است
2 تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه است کآسمان فیروزه ای ازطاق ایوان من است
3 عشق ورزیدم نهان ای وای بر من کین زمان نقل هرمجلس حدیث عشق پنهان من است
4 گرفلک خواهد که سازد خانه مردم خراب گو مکش زحمت که کار چشم گریان من است
1 خوش آن غوغا که من خود را به پهلوی تو میدیدم تو سوی خلق میدیدی و من سوی تو میدیدم
2 نمیدانم مرا میآزمایی یا شدی بدخو که آن حالت نمیبینم که از خوی تو میدیدم
3 اگر در باغ رضوان خویش را بینم چنان نبود که شب در خواب خود را بر سر کوی تو میدیدم
4 فدایت این زبان، جانم به یادت هست پیش از آن که صد دشنام میدادی چو بر روی تو میدیدم