9 اثر از ارکان معاملت مسلمانی - رکن دوم - رکن معاملات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ارکان معاملت مسلمانی - رکن دوم - رکن معاملات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار امام محمد غزالی / کیمیای سعادت امام محمد غزالی / ارکان معاملت مسلمانی - رکن دوم - رکن معاملات در کیمیای سعادت

ارکان معاملت مسلمانی - رکن دوم - رکن معاملات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی

رسول گفت (ص)، «از خدای تعالی بترسید در حق بندگان و زیردستان خویش از آن طعام دهید ایشان را که خود خورید و از آن پوشانید که خود پوشید و کاری مفرمایید که طاقت ندارند اگر شایسته باشند نگاه دارید و اگر نه بفروشید و خلق خدای را در عذاب مدارید که خدای تعالی ایشان را بنده و زیردست شما گردانیده است و اگر بخواستی شما را زیر دست ایشان گردانیدی» و یکی پرسید که یا رسول الله روزی چند بار عفو کنیم از بندگان خویش؟ گفت، «هفتادبار». ,

و اخنف بن قیس را گفتند، «بردباری از که آموختی؟» گفت، «از قیس بن عاصم که کنیزک به آبزنی آهنین بره بریان از وی آویخته می آورد. از دست وی بیفتاد. بر فرزند وی آمد و هلاک شد. کنیزک از بیم آن بیهوش شد. گفت، «ساکت باش که تو را جرمی نیست. تو را آزاد کردم از برای خدای تعالی.» و یکی از بزرگان، چون غلام وی نافرمانبرداری کردی گفتی که عادت خواجه خویش گرفته ای، چنان که خواجه تو در مولای خویش عاصی می شود و تو نیز همچنان می کنی؟ ,

و ابومسعود الانصاری غلامی داشت. او را می زد. آوازی شنید که کسی می گفت، «ابامسعود! دست بدار از وی.» باز نگریست. رسول (ص) را دید. گفت، «بدان که خدای تعالی بر تو قادرتر از آن است که تو بر وی.» ,

پس حق مملوک آن است که از آنان و نان خورش و جامه بی برگ ندارد و به چشم کبر در وی ننگرد و داند که او همچون وی آدمی است و چون خطایی کند از خطای خویش براندیشد که در حق خدای تعالی می کند و چون خشمش برآید از قدرت حق تعالی براندیشد بر وی. رسول گفت (ص) که هرکه زیر دست وی وی را طعامی ساخت و رنج و دود آن کشید و از وی بازداشت، گو وی را با خویشتن بنشان تا بخورد. اگر نکند لقمه ای گیرد و در روغن گرداند و به دست خویش در دهان وی نهد و بگوید بخور. ,

بدان که با کسی برادری و دوستی داشتن از بهر خدای تعالی از عبادتهای فاضل است و از معاملات بزرگ در دین. رسول (ص) گفت، «هرکه خدای تعالی به وی خبری خواسته باشد، وی را دوستی شایسته روزی کند تا اگر خدای تعالی را فراموش کند یادش دهد و اگر یاد کند یار وی باشد». و گفت (ص)، «هیچ دو مومن به یکدیگر نرسند که نه یکی را از آن فایده ای باشد در دین»، و گفت، «هرکه کسی را در راه خدای تعالی به برادری گیرد وی را در بهشت درجه رفیع بدهند که به هیچ عمل دیگر بدان درجه نرسد.» و ابو ادریس خولانی، معاذ را گفت، «من تو را دوست دارم برای خدای تعالی»، گفت، «بشارت تو را که از رسول (ص) شنیدم که روز قیامت کرسیها بنهند گرداگرد عرش. گروهی را که رویهای ایشان چون ماه شب چهارده بود، همه خلق در هول قیامت باشند و ایشان ایمن و همه در بیم باشند و ایشان ساکن و ایشان اولیای خدای تعالی باشند که ایشان را نه بیم بود و نه اندوه گفتند، «یا رسول الله این قوم کیانند؟» گفت، «المتحابون فی الله، ایشان کسانی اند که یکدیگر را برای خدای تعالی دوست دارند». و رسول (ص) گفت، «هیچ دو کس برای خدای تعالی دوستی نگرفتند، که نه دوست ترین ایشان نزد خدای تعالی آن بود که آن دیگر را دوست تر داشت»، و گفت، «خدای می گوید حق است دوستی من کسانی را که زیارت یکدیگر کنند برای من و با یکدیگر دوستی کنند برای من و با یکدیگر دوستی کنند برای من و با یکدیگر در مال مسامحت کنند برای من و یکدیگر را نصرت کنند برای من»، و گفت، «خدای تعالی گوید در روز قیامت کجایند آن کسانی که برای من با یکدیگر دوستی گرفتند تا امروز که هیچ سایه ای نیست که پناه خلق باشد ایشان را در سایه خویش بدارم؟» و گفت، «هفت تن، روز قیامت که هیچ کس را سایه ای نباشد، در ظل خدای تعالی باشند: یکی امیر عادل، دوم جوانی که در ابتدای جوانی در عبادت برآمده باشد، سیم مردی که از مسجد بیرون آید دل او به مسجد آویخته بود تا به مسجد برسد، چهارم دو تن که برای خدای تعالی با یکدیگر دوستی دارند، بر آن گرد آیند و بر آن جدا شوند، پنجم کسی که در خلوت خدای تعالی را یاد کند و چشم وی پرآب شود، ششم مردی که زنی با حشمت و جمال وی را به خویشتن خواند وی از ترس خدای تعالی اجابت نکند، هفتم مردی که صدقه بدهد به دست راست که دست چپ وی از آن آگاه نباشد». و گفت، «هیچ کس زیارت برادری نکند از برای خدای تعالی، الا فرشته ای منادی می کند از پس وی که فرخ و مبارک باد تو را بهشت خدای تعالی». و گفت، «مردی به زیارت می شد به نزدیک دوستی، خدای تعالی فرشته ای را بر راه او فرستاد تا گفت کجا می روی؟» گفت، «به زیارت فلان برادر». گفت، «حاجتی داری به نزدیک وی؟» گفت، «نه». گفت، «پس چرا می روی؟» گفت، «برای خدای تعالی وی را دوست دارم»، پس گفت، «خدای تعالی مرا به نزدیک تو فرستاد تا تو را بشارت دهم که خدای تعالی تو را دوست می دارد به سبب دوستی تو وی را. و بهشت تو را واجب کرد بر خود». و رسول (ص) گفت، «استوارترین دستاویزی در ایمان، دوستی و دشمنی است برای خدای تعالی». ,

و خدای تعالی وحی فرستاد به بعضی از انبیاء که این زهد که پیش گرفته ای، بدین راحت خویش تعجیل کردی که از دنیا و رنج وی برستی و اما آن که به عبادت من مشغول شود، بدین عز خویش حاصل کردی، لیک بنگر تا هرگز برای من دوستان مرا دوست داشتی و با دشمنان من دشمن گردی؟ و به عیسی(ع) وحی فرستاد که اگر همه عبادتهای اهل آسمان و زمین به جای آری و در میان دوستی و دشمنی برای من نباشد، آن همه صورت ندارد. و عیسی (ع) گفت، «خویشتن دوست گردانید نزدیک خدای تعالی به دشمن داشتن عاصیان و نزدیک گردانید خود را به خدای تعالی به دور بودن از ایشان و رضای خدای تعالی طلب کنید به خشم گرفتن با ایشان»، گفتند، «یا روح الله، با که نشینیم؟» گفت، «با کسی که دیدار ایشان خدای را با یاد شما دهد و سخن ایشان در علم شما زیادت کند و کردار ایشان شما را در آخرت راغب تر کند». و خدای تعالی وحی فرستاد به داوود که یا داوودچرا از مردمان رمیده ای و تنها نشسته ای؟ گفت، «بارخدایا دوستی تو یاد خلق از دل من ببرد و از همه نفور شدم». گفت، «یا داوود بیدار باش و خود را برادران به دست آر و هرکه یار تو نباشد در راه دین، از وی دور باش که دلت سیاه کند و از من ات دور کند». ,

و رسول (ص) ما گفت، «خدای تعالی را فرشته ای است یک نیمه وی از آتش و یک نیمه وی از برف. می گوید: بارخدایا چنان که میان آتش و برف الفت افکندی، میان دل بندگان شایسته خویش الفت افکن». و گفت، «کسانی که دوستی دارند برای خدای تعالی، برای ایشان عمودی بزنند از یاقوت سرخ، بر سر آن هفتاد هزار کوشک. از آنجا به اهل بهشت فرو نگرند، نور روی ایشان بر اهل بهشت افتد، چنان که نور آفتاب در دنیا. اهل بهشت گویند بیایید تا به نظاره ایشان رویم، ایشان را بینند جامه های سندس سبز پوشیده و بر پیشانی ایشان نوشته، «المتحابون فی الله. اینها دوستان خدای تعالی اند عزوجل» و ابن السماک در وقت مرگ می گفت، «بارخدایا! دانی که در آن وقت که معصیت می کردم اهل طاعت تو را دوست می داشتم؟ این را کفارت آن کن» و مجاهد گوید که دوستان خدای تعالی چون در روی یکدیگر خندند، همچنان که برگ از درخت فرو ریزد، گناه ایشان فرو ریزد. ,

و ربوا در نقد رود و در طعام: ,

اما در نقد دو چیز حرام است، یکی به نسیه فروختن روا نبود که زر به زر یا سیم به سیم بفروشد تا هردو حاضر نباشد و پیش از جدا شدن یکدیگر قبض نکنند. اگر هم در مجلس قبض نکنند باطل شود. و دیگر چون جنس به جنس فرو شد، زیادتی حرام بود. نشاید که دیناری درست به دیناری و حبه قراضه بفروشد و یا دیناری نیک به دیناری بد بفروشد به زیادتی، بلکه بد و نیک و شکسته و درست باید که برابر بود. پس اگر جامه ای بخرد به دیناری درست و آن جامه به دیناری و دانگی قراضه باز بدان کس فرو شد درست بود و مقصود حاصل آید. ,

و زر که در وی نقره باشد که به زر خالص بفروشد و زر هریوه، بلکه باید که چیزی در میان کند و هر زرینه که زر وی خالص نبود همچنین و عقد مروارد که در وی زر بود نشاید به زر فروختن و جامه ای به زر نشاید به زر فروختن، مگر زر آن قدر بود که چون بر آتش عرضه کنند، چیزی حاصل نیاید که آن مقصود باشد. ,

اما طعام ,

بدان که حلال و حرام را درجات است و همه از یک گونه نیست. بعضی حلال است و بعضی حلال پاک است و بعضی پاک تر و همچنین از حرام بعضی صعب تر است و پلید تر و بعضی کمتر، چنان که بیماری که حرارت وی را زیان دارد، آنچه گرمتر باشد زیان بیشتر دارد. و گرمی بر درجات که انگبین نه چون شکر بود، حرام نیز همچنین است. ,

و طبقات مسلمانی در ورع از حرام و شبهت بر پنج درجه است: ,

درج اول ورع عدول است و آن ورع عموم مسلمانان است. هرچه فتوای ظاهر آن را حرام دارد از آن دور باشد و این کمترین درجات است. و هرکه این ورع در دست دارد عدالت وی باطل باشد و او را فاسق و عاصی گویند. و این جای نیز درجات است که کسی که مال دیگری به عقدی فاسد به رضای وی بستاند حرام است، ولیکن آن که به غضب ستاند حرام تر و اگر از یتیم و درویشی ستاند عظیم تر و عقد فاسد چون سبب ربوا بود حرامی آن عظیم تر، اگرچه حرامی بر همه افتد. و هرچه حرام تر عاقبت بیشتر و امید عفو ضعیفتر، چنان که بیماری را که انگبین خورد، خطر وی بیشتر از آن که فانیذ و شکر خورد و چون بیشتر خورد خطر وی بیش از آن که اندک خورد. ,

و تفصیل آن که حرام کدام است و حلال کدام، کسی داند که همه فقه برخواند و بر کسی واجب نیست همه فقه برخواندن که آنکس که قوت وی نه از مال غنیمت و نه از گزید اهل ذمت است، او را چه حاجت بود به کتاب غنایم و جزیه خواندن ولیکن بر هر کسی آن واجب باشد که بدان محتاج است، چون دخل وی از بیع و شراست، علم بیع و شرا بر وی واجب بود و اگر مزدوری است، علم آن پیشه بر وی واجب بود آموختن. ,

بدان که علما را و غیر علما را با سلاطین و عمال سه حال است: ,

حالت اول آن که نه نزدیک ایشان شوند و نه ایشان به وی نزدیک وی شوند و سلامت دین در این باشد. ,

حالت دوم آن که به نزدیک سلطان شوند و بر ایشان سلام کنند و این در شریعت مذموم است عظیم، مگر به ضرورتی که بود که رسول(ص) صفت امرای ظالم می گفت، پس گفت، «هرکه از ایشان دوری جوید رم است و هرکه با ایشان به هم در دنیا افتد، وی هم از ایشان است». و گفت، «از پس من سلطانان ظالم باشند، هرکه بر دروغ و ظلم ایشان اغضا کند و راضی باشد از من نیست، وی را به حوض من در قیامت راه نیست». و گفت، «دشمن ترین علما نزد خدای تعالی علمایی اند که به نزدیک امرا شوند». و گفت، «بهترین امرا آنانند که به نزدیک علما شوند و بدترین علما آنانند که به نزدیک امیران شدند». و گفت، «علما امانت داران پیغمبران اند تا با امرا مخالطت نکنند، چون کردند خیانت کردند و در امانت، از ایشان حذر کنید و دور باشید». ,

و ابوذر گفت مر سلمه را که دور باش از درگاه سلطان که از دنیاوی وی به تو هیچ نرسد الا زیادت از آن که از دین تو بشود. و گفت، «در دوزخ وادی است که هیچ کس در آنجا نشود مگر علمایی که به زیارت سلطانان شوند». ,

بدان که از مقاصد دینی و دنیایی بعضی است که جز از دیگران حاصل نمی آید، و جز به مخالطت راست نشود و در عزلت فوت آن است و فوات آن آفت عزلت است، و آن شش است. ,

آفت اول ,

بازماندن از علم خواندن و تعلیم کردن. بدان که هرکه علمی که بر وی فریضه است نیاموخته باشد او را عزلت حرامت است و اگر فریضه آموخت و فهم نتواندکرد و خواهد که عزلت گیرد برای عبادت، روا باشد و اگر تواند که علوم شرع تمام بیاموزد، وی را عزلت گرفتن خسرانی عظیم باشد، چه هرکه پیش از علم حاصل کردن عزلت گیرد، بیشتر اوقات به خواب و بیکاری و اندیشه پراکنده ضایع کند و اگر همه روز به عبادت مشغول بود، چون علم محکم نکرده باشد، از غرور و مکر خالی نباشد در عبادت و از اندیشه خطا و محال خالی نباشد در اعتقاد و خواطری که وی را درآید در حق خدای تعالی، باشد که کفر باشد یا بدعت، و وی نداند. ,

و در جمله عزلت علما را شاید، نه عوام را که عامی چون بیمار بود، وی را نشاید که از طبیب بگریزد و خود طبیبی خویش کند که زود هلاک شود. ,

بدان که سفر پنج قسم است: ,

سفر اول ,

در طلب علم است و این سفر فریضه بود، چون تعلم علم و فریضه بود و سنت بود، چون تعلم سنت بود. و سفر برای طلب علم بر سه وجه بود: ,

وجه اول آن که علم شرح بیاموزد. و در خبر است که هرکه از خانه خویش بیرون آید به طلب علم، وی در راه خدای تعالی است تا بازآید. و در خبر است که فرشتگان پرهای خویش گسترده دارند برای طالب علم. و کس بوده است از سلف که برای یک حدیث سفر دراز کرده است و سفیان ثوری می گوید، «اگر کسی از شام تا یمن سفر کند تا یک کلمه بشنود که وی را در راه دین از آن فایده ای باشد، سفر وی ضایع نباشد، لیکن باید که سفر برای علمی کند که زاد آخرت بود و هر عملی که وی را از دنیا و آخرت نخواند و از حرص به قنات نخواند و از ریا به اخلاص نخواند و از پرستیدن خلق به پرستیدن حق نخواند، آن علم سبب نقصان بود. ,

آن بود که عورت از زانو تا ناف پوشیده ندارد و ران در پیش قایم نهد برهنه کرده تا بمالد و شوخ باز کند، بلکه اگر دست در زیر ازار بر آن فرا گیرد، نشاید که بسودن به معنی دیدن بود. و صورت حیوان بر دیوار گرمابه منکر است. واجب بود تباه کردن آن یا بیرون آمدن. و دیگر دست و طاس و سطل پلید در آب اندک کردن که منکر باشد بر مذهب شافعی و انکار نتوان کرد بر مالکی که به مذهب او روا بود. و آب بسیار ریختن و اسراف کردن از منکرات است و منکرات دیگر هست که در کتاب طهارت گفته ایم. ,

اما شرایط نکاح پنج است: ,

اول ولی است که بی ولی نکاح درست نبود و هرکه ولی ندارد ولی وی سلطان بود. ,

دوم رضای زن، مگر که دوشیزه بود که چون پدر وی را بدهد، به رضای وی حاجت نباشد، و هم اولیتر آن باشد که بر وی عرضه کنند، آنگاه اگر خاموش بود کفایت بود. ,

سوم دو گواه عادل بباید که حاضر بود و اولیتر آن بود که جمعی از اهل صلاح حاضر شوند و بر دو اقتصار نکنند. پس اگر دو مرد باشد مستور که فسق ایشان مرد و زن را معلوم نباشد، نکاح درست بود. ,

بدان که این باب دراز بود و جمله این در کتب فقه گفته ایم، اما در این کتاب آن مقدار که حاجت بدان غالب بود بگوییم، چندان که هرکه این بداند اگر چیزی مشکل شود بتواند پرسید و هرکه این نداند خود در حرام و ربوا افتد و نداند که همی بباید پرسید. ,

و غالب کسب بر شش معاملت گردد: بیع و ربوا و سلم و اجارت و قراض و شرکت، پس جمله شرایط این عقود بگوییم. ,

آثار امام محمد غزالی

9 اثر از ارکان معاملت مسلمانی - رکن دوم - رکن معاملات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ارکان معاملت مسلمانی - رکن دوم - رکن معاملات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی شعر مورد نظر پیدا کنید.