8 اثر از ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار امام محمد غزالی / کیمیای سعادت امام محمد غزالی / ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت

ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی

بدان که زکوه رکنی از ارکان مسلمانی است که رسول (ص) گفت، «بنای مسلمانی بر پنج اصل است: کلمه لااله الاالله، محمد رسول الله، نماز و زکوه و روزه و حج» و در خبر است که کسانی که زر و سیم دارند و زکوه آن ندهند، هر یکی را داغی بر سینه نهند چنان که به پشت برون آید و هرکه چهارپای دارد و زکوه ندهد، روز قیامت آن چهار پایان را بر وی مسلط کنند تا وی را سرو همی زنند و در زیر پای می اندازند و هرگه که همه بروی برفتند و آخر رسید، آن پیشین باز آید دیگر باره، همچنین زیر پای می سپرند و می روند تا آنگاه که حساب همه خلق بکنند و این اخبار در «صحاح» است پس علم زکوه دانستن بر خداوند مال فریضه است. ,

بدان که شش نوع زکوه واجب فریضه است: ,

نوع اول ,

زکوه چهارپایان ,

و آن شتر و گاو و گوسفند است، اما در اسب و خر و دیگر حیوانات زکوه نیست و این زکوه به چهار شرط واجب آید: ,

هرکه را هشتصد من گندم بود یا جو یا مویز، یا خرما یا چیزی که قوت قومی باشد که بدان کفایت توانند کرد چون ملک و برنج و نخود و باقلی و غیر آن، عشر بر وی واجب آید و هرچه قوت نبود چون پنبه و جوز و کتان و میوه های دیگر، در وی عشر نبود و اگر چهارصد من گندم و چهارصد من جو بود، لازم نیاید که نصاب از یک جنس باید که بود و اگر آب جوی و کاریز نباشد، بلکه آب بدبو دهد، نیم ده یک بیش واجب نیاید و نشاید که انگور و رطب دهد، بلکه مویز و خرما دهد مگر چنان بود که از او مویز نیاید، آنگاه روا بود و باید که چون انگور رنگ گرفت و دانه گندم و جو سخت شد، در آن هیچ تصرف نکند تا نخست حزر کند و بداند که نصیب درویشان چند است، آنگاه چون آن مقدار درپذیرفت و بدانست، اگر تصرف کند در جمله روا باشد. ,

در دویست درم نفره پنج درم واجب آید به آخر سال و در بیست دینار زر خالص نیم دینار و آن چهار یک ده یک باشد و چندان که می افزاید هم بدین حساب بود و در هر نفره و خنور زرین و سیمین و ساخت زر و آن زر که بر شمشین باشد و دوات و هرچه روا نباشد داشتن، در همه واجب آید، اما پیرایه ای که روا باشد داشتن مرد و زن را، در وی زکوه واجب نیاید. ,

چون مقدار بیست دینار به نیت تجارت خرد و سال تمام شود، همان زکوه نقد واجب آید و هر چه سود کرده باشد در میان سال، در حساب آید و آخر هر سالی باید که قیمت مال معلوم کند، آنگاه اگر سرمایه در اصل زر بوده است یا سیم، هم از آن بدهد و اگر به نقد نخریده باشد، از آن نقد که در شهر غالب تر باشد، بدهد و چون متاعی دارد و نیت تجارت کند یا بدان چیزی بخرد، اول سال درنیاید زکوه واجب نشود؛ اما اگر نقد بود و نصابی بود، اول سال آن وقت ملک نصاب بود و هرگاه در میان سال عزم تجارت باطل کند، زکوه واجب نشود. ,

هر مسلمانی که شب عید فطر بیش از قوت خویش و قوت عیال خویش که در روز عید به کار برد چیزی زیادت دارد بیرون سرای و جامه و آنچه لابد بود، بر وی صاغی تمام از آن جنس که می خورده است واجب آید و آن سه من باشد کم سه یک منی و اگر گندم خورده باشد جو نشاید و اگر جو خورده باشد گندم نشاید و اگر از هر جنسی خورده باشد، بهترین بدهد و بدل گندم آرد و غیر آن نشاید به نزدیک شافعی و هرکه نفقه وی بر وی واجب آید، صدقه فطر وی واجب آید، چون پدر و مادر و فرزند و بنده و زکوه بنده مشترک بر هر دو شریک بود و زکوه بنده کافر واجب نبود و اگر زن زکات خویش دهد شاید و اگر شوهر بی دستوری او بدهد روا بود. ,

این قدر از احکام زکوه لابد دانستنی است تا اگر بیرون از این واقعه ای افتد، بداند که بباید پرسید. ,

کیفیت به دادن زکوه ,

باید که پنج چیز نگاه دارد در زکوه دادن، ,

صنف اول فقیر است و این کسی بود که هیچ چیز ندارد و هیچ کسب نتواند کرد اگر قوت روز تمام دارد و جامه تن تمام دارد فقیر نبود و اگر قوت یک روز و یک نیمه بیش ندارد، ولی پیراهن دارد بی دستار یا دستار دارد بی پیراهن درویش بود و اگر کسب به آلت تواند کرد و هیچ آلت ندارد، درویش بود و اگر طالب علم است و اگر به کسب مشغول شود از آن بازماند، درویش بود و بدین درویشی کمتر یابد مگر اطفال را تدبیر آن بود که درویش معیل طلب کنند و حصه فقیر از جهت اطفال بدو تسلیم کند. ,

صنف دوم مسکین است و هرکه را خرج مهم از داخل بیش بود او مسکین باشد و اگرچه سرای و جامه دارد ولیکن کفایت یکساله ندارد و کسب او بدان وفا نکند، روا بودا که چندانی بدو بدهند که کفایت سالی تمام شود و اگر فرش و خنوزخانه و کتب دارد، چون بدان محتاج بود مسکین بود و اگر زیادت از حاجت دارد مسکین نبود. ,

صنف سوم کسانی باشند که زکوه جمع کنند و به درویش رسانند، مزد ایشان را از زکوه بدهند. ,

صنف چهارم مولفه باشند و این محتشمی باشد که مسلمان شود اگر مالی به وی دهند و دیگران را رغبت افتد که به سبب آن مسلمان شوند. ,

بدان که همچنان که نماز را صورتی است و حقیقتی که آن روح صورت است، زکوه همچنین است و چون کسی سر و حقیقت زکوه نداند، زکوه صورتی بود بی روح و سر او سه است: ,

یکی آن که خلق مامورند به محبت و دوستی حق تعالی و هیچ مومن نیست که نه این دعوی کند، بلکه مامورند بدانکه هیچ چیز را دوستتر از خدای ندارند، چنان که در قرآن همی گوید،«قل ان کان اباوکم و ابناکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقتر فتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله، فتربصوا حتی یاتی الله بامره، والله لا یهدی القوم الفاسقین» و هیچ مومن نیست که نه دعوی می کند که خدای را از همه چیز دوستتر دارم و پندارد که چنان است، پس به نشانی و برهانی حاجت بود تا هر کسی به دعوی بی حاصل مغرور نشود، پس مال یکی است از محبوبات آدمی، او را بدین بیاموزند و گفتند، «اگر صادقی در دعوی خود این یک معشوقه خود را فدا کن تا درجه خود در دوستی ما بدانی»، پس کسانی که آن بشناختند به سه طبقه شدند: ,

طبقه اول صدیقان بودند که هرچه داشتند فدا کردند و گفتند، «از دویست درم پنج درم دادن کار بخیلان باشد، بر ما واجب آن بود که همه بدهیم در دوستی دوست»، چنان که ابوبکر جمله مال بداد رسول گفت، «عیال را چه باز نهادی؟» گفت، «خدای و رسول خدای»، و عمر یک نیمه بیاورد، گفت، «عیال را چه گذاشتی؟» گفت، «نیمی»، رسول (ص) گفت، «بینکما کلمتیکما، تفاوت درجه شما همچون تفاوت سخن شماست.» ,

طبقه دوم نیکمردان بودند که ایشان مال بیکبار خرج نکردند و قوت آن نداشتند، لیکن نگاه همی داشتند و منتظر فقرا و وجوه خیرات بودند و خود را با درویشان برابر می داشتند و بر قدر زکوه اقتصار نکردند و چون درویشان رسیدند ایشان را همچون عیال خود دانستند. ,

اگر کسی خواهد که عبادت او زنده باشد و بی روح نبود و ثواب او مضاعف باشد، باید که هفت وظیفه نگاه دارد: ,

وظیفه اول آن که تعجیل کند در زکوه دادن و پیش از آن که واجب شود در جمله سال می دهد و بدین سه فایده حاصل آید: یکی آن که اثر رغبت عبادت بر او ظاهر شود که دادن پس از وجوب ضرورت باشد چه اگر ندهد معاقب باشد و آن از بیم بود، نه از دوستی و شفقت. ,

دوم آن که شادی به دل درویشان رساند به زودی تا دعا به اخلاص تر کنند که شادی ناگاه بینند و دعای ایشان حصاری بود از جمله آفات. ,

سوم آن که از عوایق روزگار ایمن شود که در تاخیر، آفات بسیار است و بود که عایقی افتد و از این خیر محروم ماند و چون در دل رغبت چیزی پدید آمد به غنیمت باید داشت که آن نظر را دو جهت بود و زود بود که ابلیس حمله آورد، فان قلب المومن من اصابع الرحمن. ,

بدان که هر درویش که زکوه بدو دهی، فریضه از گردن بیفتد، اما کسی که تجارت آخرت کند، از راه زیاده رنج دست بندارد و چون صدقه به موضع بود ثواب مضاعف باشد، پس باید که از پنج صفت یکی طلب کند: ,

صفت اول آن که پارسا و متقی بود، «قال رسول الله، صلی الله علیه و اله و سلم، اطعموا طعامکم الاتقیاء» گفت، «طعام به پرهیزگاران دهید» به سبب آن که استعانت کنند بدانچه بستانند بر طاعت خدای و او شریک باشد در آن طاعت که اعانت کرده باشد بر آن یکی از بزرگان صدقه خود به فقیران دادی و گفتی که این قوم اند که ایشان را هیچ همت نیست جز خدای، چون ایشان را حاجتی بود اندیشه ایشان پراکنده شود و من دلی را که با حضرت خدای برم دوستتر دارم از مراعات صد دل که همت او دنیا بود این سخن جنید را، رحمه الله، حکایت کردند، گفت، «این سخن صاحبدلی است از اولیاء» این مرد بقال بود مفلس آمد که هرچه درویشان بخریدندی بها نخواستی، چند مالی بدو فرستاد تا با سر تجارت شود و گفت، چون تو مرد را تجارت زیان ندارد.» ,

صفت دوم آن که از اهل علم بود که چون به صدقه او فراغت علم یابد، او در ثواب علم شریک بود. ,

صفت سوم آن که نهفته نیاز بود که درویشی خود پنهان دارد و به تجمل زید، «یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف» این قوم باشند که پرده تجمل بر روی نگاه دارند و چون صدقه به کسی دهد پرده تجمل نگاه دارد، نه چنان بود که به درویشی دهد که از سوال باک ندارد. ,

آثار امام محمد غزالی

8 اثر از ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی شعر مورد نظر پیدا کنید.