1 تا کی ز فراق بر دلم بند بود اندوه فراق بر دلم چند بود
2 آن دل که بدلبر آرزومند بود در فرقت او چگونه خرسند بود
1 هر گه که ترا بطبع پاک انگارم بهتر ز جهان و جان پاکت دارم
2 گر تو بحدیث کس مرا نگذاری بالله که ترا بجان خود بگذارم
1 تا کرد جهان زیر قلم میر اجل بر چرخ برین بزد علم میر اجل
2 از بس که همی کند کرم میر اجل بنهفت زمین زیر درم میر اجل
1 با روی تو دی ماه بهار است مرا وز دو لب تو شکر شکار است مرا
2 تا ایزد پشت و بخت یار است مرا جز با می و معشوق چه کار است مرا
1 گر روز قضا خدا ترا پرسد باز گوید که چرا کردی بر عاشق ناز
2 تو عذر چه داری بر او عذر بساز خواهنده تو مگر که من باشم باز
1 تا با تو شدم ز گردش دهر همال هر روز مرا بسر زند دهر همال؟
2 ای یار مرا بیک زبان ده ره مال تا بسپارم بچون توئی دو ره مال؟
1 تب خاله مرا نمود معشوقه ز ناز هر دم بلبان سرخش انگشت فراز
2 چون کودک شیرخواره از حرص وز آز انگشت همی مزم به شبهای دراز
1 دندان تو و لب تو ای شهره رفیق سیمی است فسرده و عقیقی است رحیق
2 گه گه لب خویشتن بدندان گیری آری بمیان سیم گیرند عقیق
1 ای دل صنمی بده برده قرار من و تو آشفته چو زلف اوست کار من و تو
2 بگداخته کوه از تف آه من و تو گریان شده سنگ از دل زار من و تو
1 نیمی ز تنم برنج و نیمی بشکنج کاری که کنی نخست با عقل بسنج
2 آن کو بخورد درد و غم و رنج بگنج گنجش بورد بدو بماند همه رنج