تا کی باشم صبور در محنت دوست از قطران تبریزی رباعی 13
1. تا کی باشم صبور در محنت دوست
کارام دل و جان من از دیدن اوست
1. تا کی باشم صبور در محنت دوست
کارام دل و جان من از دیدن اوست
1. چون دیده من دید ترا روز نخست
مسکین دل من هوای دیدار تو جست
1. آنی که وفا نباید از مهر تو جست
در وعده مخالفی و در پیمان سست
1. چون جان و روان خویشتن داشتمت
دشمن بودی و دوست انگاشتمت
1. تا من بودم بود مرا دولت جفت
وین دولت بیدارم یک روز نخفت
1. بالات بود بسان سروان بهشت
با خال تو خال حور فردوسی زشت
1. دارنده داد و دین ملک مملانست
چون شیر بروز کین ملک مملانست
1. آرام دل ولی ملک مملانست
از مهر و وفا ملی ملک مملانست
1. تابنده چو خورشید ملک مملانست
ماننده جمشید ملک مملانست
1. دلدار مرا بر دل من رحمت نیست
تن را بجفا و جور او طاقت نیست
1. از هجر تو ابر چشم باران ریز است
بر جان و دلم غم تو آتش بیز است
1. هنگام سخا و جامه و جام تراست
فرمان شهان و نامه و نام تراست