1 نهادم بر جدائی دل نهادم نیایی تا تو باشی نیز یادم
2 شکیبائی ببستم با دل خویش در شادی بروی اندر گشادم
3 فراوان اوفتادم در غم عشق تو پنداری که این بار اوفتادم
4 رها کردم بصبر از هر کسی دل جفا و جور کس را تن ندادم
1 ماهی دل من بر دو دل خویش بمن داد من هستم از او خرم و او هست ز من شاد
2 بی من نکند شادی و بی من نخورد می همواره چنان بوده و پیوسته چنین باد
3 با ناله و فریادم و با خواهش و کاهش از بسکه همی روز جدائیش کنم یاد
4 من بر بت خویش ایمنم و نیستم ایمن برگشت زمانه همه زان خواهم فریاد
1 بدست تو ملکا ملک خسروانی هست بدین جهانت فرمان و کامرانی هست
2 تو یادگار فریدون و آن جمشیدی ز هر دو بر دل و دیدار تو نشانی هست
3 همه سعادت و تایید از آسمان خواهند ترا سعادت و تایید آسمانی هست
4 عدوت بندی هست و جهان گشائی هست گهرت بخشی هست و جهان ستانی هست
1 ای بکریمی چو ابر دختر شاه کریم ماهت خاک قدم ملکت واصلت قدیم
2 گرچه گرامی است سیم ورچه عزیز است زر نزد تو خوار است زر نیز ذلیلست سیم
3 بی بدلی در جهان چونان گوگرد سرخ بی عوضی در مهان چو نان در یتیم
4 هست رضای تو راست همچو رضای خدا هست کلام تو پاک همچو کلام کلیم
1 آرامش جان من آرام روان من روشن بتو چشم من شادان بتو جان من
2 بالات چو تیر من مژگان چو سنان من گیسو چو کمند من ابرو چو کمان من
3 بیهوده چرا داری ای سرو روان من نومید چرا داری از وصل روان من
4 از بس که همی جویی از هجر زیان من ریش است نهان من زار است عیان من
1 خدای داند کز غم چگونه رنجورم غمان گیتی گنج است و من چو گنجورم
2 چو زیر طنبور از غم همی بنالم زار بدل ز شادی و خوشی تهی چو طنبورم
3 بشهرهای خراسان و شهرهای عراق چو آفتاب زرافشان عزیز و مشهورم
4 بشهر خویش دخیلم بحال خویش ذلیل از آن چنینم کز شاه خویشتن دورم
1 خدایگانا چرخ برین زمین تو باد بروز کوشش روح الامین امین تو باد
2 همیشه دولت و اقبال در یسار تو باد همیشه فره و فرهنگ در یمین تو باد
3 بهمت فلکی و به آفرین ملک زبان هرکس گردان بآفرین تو باد
4 همیشه پیشه تو در جهان وفا و سخاست وفا رفیق تو باد و سخا قرین تو باد
1 دیر پیوند بتی زود کسل روی بر تافته زین تافته دل
2 با چنان موی کز او مشک بشرم با چنان روی کز او ماه خجل
3 نتوان راز نهان داشت ز خلق نتوان ماه بر اندود بگل
4 آنچنان ماه که بگذشته بر او سه یک از سی شب و ده یک ز چهل
1 بوصل اندرون یافتم کام خویش رهاندم ز دام غم اندام خویش
2 نشستم چنان چون همی خواستم به آرام دل با دلارام خویش
3 نمودم بدو روی گلرنگ خویش نمود او بمن روی گلفام خویش
4 ایا کام من دیدن روی تو همی یابم از روی تو کام خویش
1 خدایگان جهان را ز بخت یاری باد عدیل دولت و اقبال و بختیاری باد
2 بمردمان زمین برش کامرانی هست باختران فلک برش کامگاری باد
3 بگاه حزم نگه دار تنش یزدان باد بگاه رزم نگه دار جانش یاری باد
4 شود بدیدن او چشم دوستان روشن جهان بجان و دل دشمنانش تاری باد