1 بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا
2 ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
3 ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق ندارد هیچ مولایی بگیتی همت مولا
4 همیشه همت مولا فراز شیب و گل باشد همیشه همت مولا فراز گنبد اعلا
1 ای روا بر شهریاران جهان فرمان ترا هرچه باید خسروانرا داده آن یزدان ترا
2 هرکجا ماهی است یا ساقیست یا دربان ترا هرکجا شاهی است یا بندی است یا مهمان ترا
3 دشت همچون محشر است از خیل گوناگون ترا شهر همچون جنت است از نعمت الوان ترا
4 ساقیان ما هروی و چیره بر مردان ترا مطربان چرب دست و چیره بر دستان ترا
1 تا داد باغ را سمن و گل بنونوا بلبل همی سراید بر گل بنونوا
2 رود و سرود ساخته بر سرو فاخته چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
3 مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال در و عقیق کارد در بوستان هوا
4 بر نیلگون بنفشه فشاند شکوفه باد همچون ستارگان زبر نیلگون سما
1 تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
2 تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
3 من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی من بلا را بیشتر خواهم که مردم را بلا
4 گر بلای عاشقی بر من قضای ایزدیست تن نهادم بر بلا و دل ببستم بر قضا
1 تا خلد بباغ داد رونق را خوش گشت نوا مرغ مطوق را
2 از ناله بلبل و نسیم گل بفزود هوی دل مشوق را
3 در باغ هوا به کمترین نقشی انگشت گزان کند خورنق را
4 داده است صبا بفرق کوه از گل طاوس بدل خروس افرق را؟
1 تا فزون شد مهر و بالا رفت مهر اندر هوا عاشقان را بر بتان بفزود مهر اندر هوا؟
2 مشک ساید هر زمانی بر هوا باد از زمین در ببارد بر زمین هر ساعتی ابر از هوا
3 چون بهم در عقیقین گشته با مینا رفیق قطره شد بر گل نشسته گل شکفته بر گیا
4 سبزه بر صحرا رها گشت از بروز بهمنی چون حواصل کز کنار او شود طوطی رها؟
1 چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
2 من و جانان بجان و دل فرو بستیم بازاری که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
3 چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده از آن گاهی که دل دادم نگار نار پستان را
4 من از مژگان بیارایم بمروارید و مرجان رخ چو از سی و دو مروارید بردارد دو مرجان را
1 سرخ گل بشکفت وزو شد باغ و بستان بابها خلد بگشاده است گوئی سوی بستان بابها
2 بید را از باد بالش سرو را از آب کش مرغ را از لاله بستر مرغ را از نم نما
3 شاخ گل گشته دو تا چون عاشقان از بار هجر ساخته بلبل بر او چون عاشقان زیر و دو تا
4 گل چو شمع افروخته بلبل بر آن دلسوخته گل ز گلبن با نوا شد بلبل از گل بانوا
1 کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را
2 یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را
3 یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر یکی بخشیدنش بار است مر هفتاد گردون را
4 که را یاری کند ایزد بوی میمون کند سلطان هم ایزد کرد مهرافکن مر آن سلطان میمون را؟
1 مرادی رسول آمد از نزد یارا که نز یار یادآوری نزد یارا
2 دیار تو اینجاست لیکن تو گفتی که دائم دیارم بود نز یارا
3 خوشا روزگارا که ما را بیک جا خوشی بود و شادی شب و روز کارا
4 تو ماننده روزگاری که هرگز نه پائی بیک حال چون روزگارا