1 دل بسته طره های مشکین تو شد جان خسته لعل گوهرآگین تو شد
2 جان دو جهان بنده مسکین تو شد صد فاتحه خوان طفیل آمین تو شد
1 گر دلبر من شیوه مستان گیرد بر عاشقان خود هزار دستان گیرد
2 نومید مشو ازو،که در آخر کار هم عاقبت کار تو آسان گیرد
1 از بهر تو آمدم ببازار وجود وز بهر تو می روم بر آثار وجود
2 گر زانکه نیامدی به اظهار وجود باطل ماندی جمله اسرار وجود
1 گر شاه زمانه ای وگر دستوری گر باز جهان شکار،اگر عصفوری
2 گر مست طریقتی و گر مستوری تا راه بحق نبرده ای مغروری
1 آن روز که این گنبد مینا بستند وین طارم نه سپهر اعلا بستند
2 نی کتم عدم بود،نه شمع و نه آتش نی رشته،که عشق یار بر ما بستند
1 از فضل خدا چونکه رسیدم بسرای ای مطرب ازین رسیدن من بسرای
2 ای شادی دل،نوبت خود از سر گیر وی غم تو کهن گشته ای آخر بسرای
1 هر دل،که ز سر کارآگاهی یافت در ملک جهان ز ماه تا ماهی یافت
2 دریاب،اگر چنانچه در خواهی یافت کین نکته بروزگار در خواهی یافت
1 مستدعیم از حضرت سلطان قدم یک جرعه شراب را که سرتابقدم
2 مستم کند آن چنان که آسوده شوم از قاعده وجود و از رسم عدم
1 گر کافر و مؤمنم،که بر دین توام گر نیک و بدم، بنده مسکین توام
2 گر اخلاصم، خطبه تمکین توام ور فاتحه ام، طفیل آمین توام
1 سر رشته اختیار از دست مده یعنی سر زلف یار از دست مده
2 مقصود زامر کن فکان هستی تست بی فایده روزگار از دست مده