1 ای دل،غم عشق ذو فنونت سازد وز هرچه گمان بری فزونت سازد
2 در واقعه هجر زبونت سازد آخرغم آن نگار چونت سازد؟
1 دل بسته طره های مشکین تو شد جان خسته لعل گوهرآگین تو شد
2 جان دو جهان بنده مسکین تو شد صد فاتحه خوان طفیل آمین تو شد
1 یک چند مرا پیر خرد گفتی پند : هان!تانکنی به مهرورزی پیوند
2 نشنید نصیحت خرد بخت نژند هجران بسرم تاخت چو کوه الوند
1 آن روز که این گنبد مینا بستند وین طارم نه سپهر اعلا بستند
2 نی کتم عدم بود،نه شمع و نه آتش نی رشته،که عشق یار بر ما بستند
1 آنها که ز سودای تو سرگردانند آشفته و شوریده و بی سامانند
2 در طلعت زیبای تو حیرانانند حیرانانند و تا بحی میرانند
1 چون باده بما داد،علی رغم حسود خوردیم،اگرصاف،اگر دردی بود
2 این باده ز بهر ماست،جز ما که خورد؟ چون رسم شراب خانه بهر مابود
1 از بهر تو آمدم ببازار وجود وز بهر تو می روم بر آثار وجود
2 گر زانکه نیامدی به اظهار وجود باطل ماندی جمله اسرار وجود
1 ای شاه جهان،از تو نیاید آزار دانا دل و عالمی و بختت بیدار
2 بر خاک درت فتاده ام زار و نزار از روی کرم ز روی خاکم بردار
1 معشوقه بهر صفت که آید بظهور از ظلمت محض،یا خود از خالص نور
2 عاشق بهمان صفت موصوف گردد بر دین ملوکست رعیت مامور
1 ای ساعد لطف شاه از روح تو باز محبوب خدا،طایر عالی پرواز
2 با پیل چه نسبتت؟که شاهان جهان بر خاک درت پیاده بر نطع نیاز