1 گفتم:بهزار دل ترا دارم دوست در خنده شد از ناز که:این شیوه نکوست
2 گفتم:صنما،راه وصال از که بکیست؟ فرمود که: ای دوست، هم از دوست بدوست
1 ای سرو ریاض آشنایی که تویی وی شمع طراز روشنایی که تویی
2 خواهی که غلط نیفتدت رندی کن وامانده کوی پارسایی که تویی
1 از هر طرفی چهره گشایی،که منم در هر نفسی جلوه گر آیی،که منم
2 با این همه گه گاه غلط می افتم نادان بله روستایی،که منم
1 ای ساعد لطف شاه از روح تو باز محبوب خدا،طایر عالی پرواز
2 با پیل چه نسبتت؟که شاهان جهان بر خاک درت پیاده بر نطع نیاز
1 آن کس که ز یار خود بریدست منم آن کس که ز زهر غم چشیدست منم
2 آن کس که مراد دل ندیدست منم وآن کس که ز دل بجان رسیدست منم
1 در دل هوس روی نگاری دارم در سر ز می عشق خماری دارم
2 تا زلف و رخ ترا بدیدم شب وروز آشفته دلی و روزگاری دارم
1 بر دیده چون سحاب من رحمت کن بر سیل سرشک ناب من رحمت کن
2 بر جان و دل خراب من رحمت کن بر زاری و اضطراب من رحمت کن
1 تا یار مرا نمود ازصد جارو بر خاک درش نهاده ام صد جارو
2 من خانه دل را زده ام صدجارو تا گشت مرا بیمن دولت جارو
1 بودیم درین عالم فانی رفتیم زین ملک بملک جاودانی رفتیم
2 گشتیم ز ملکت تن خود بیزار از ملکت تن بملک جانی رفتیم
1 هرچند که در مرتبه مامورانیم بس ظاهر و پیداست که ما میرانیم
2 یک لحظه گداییم و دمی سلطانیم در حالت خویشتن عجب می مانیم