خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی از قاسم انوار غزل 658
1. خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی
ماییم در هوایش دردی و داستانی
...
1. خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی
ماییم در هوایش دردی و داستانی
...
1. ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی
ز جبهه تو هویداست آن لطیفه که دانی
...
1. صلای کافری و غارت مسلمانی
در آن زمان که ز رخ زلف را برافشانی
...
1. فداک عقلی و روحی، که راحت جانی
مرا بدرد سپاری و عین درمانی
...
1. هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی
همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی
...
1. هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جهانی
همه روحی، همه راحت، همه امنی و امانی
...
1. هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهانی
نظر لطف تو مستبشر ابواب معانی
...
1. روسیه را، گر ببینی، رد کنی
روی مه را، گر ببینی، کد کنی
...
1. تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی
مرا هزار نیاز و هزار مسکینی
...
1. هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نوی
بنده فرمان تو هرجا که ضعیفست و قوی
...
1. یار میگوید ببانگ پهلوی :
نیست غیر یار، گر تو رهروی
...
1. سخن در سر عاشق کمترک گوی
درین میدان نمی شاید زدن گوی
...