مسئله مشکل و آسان توی از قاسم انوار غزل 670
1. مسئله مشکل و آسان توی
ای دل و جان، در دل و در جان توی
...
1. مسئله مشکل و آسان توی
ای دل و جان، در دل و در جان توی
...
1. در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی
در روح سیر کن، که جهان در جهان شوی
...
1. بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی
همراه عشق شو، که جنون در جنون شوی
...
1. اگر در طاعتی، گر در گناهی
اگر چون که گران ور برگ کاهی
...
1. تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟
حیران تماشای تو از ماه بماهی
...
1. تو نور یقین آمدی و رهبر راهی
از نور جمالت نتوان گفت: کماهی
...
1. در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی
کس وصف جمال تو نداند بکماهی
...
1. درمانده ام از غم جدایی
ای عشق گره گشا کجایی؟
...
1. دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی
بکجات جویم، ای جان، ز که پرسمت؟ کجایی؟
...
1. زلف را شانه زن، که رعنایی
چشم را سرمه کش که زیبایی
...
1. سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی
بگو: از دار ملک آشنایی
...
1. غرق آن بحر محیطست دل شیدایی
غرق آن بحر چنان شو،که ازو برنایی
...