1 ای موج گل نوید تماشای کیستی؟ انگاره مثال سراپای کیستی؟
2 بیهوده نیست سعی صبا در دیار ما ای بوی گل پیام تمنای کیستی؟
3 خون گشتم از تو باغ و بهار که بوده ای؟ کشتی مرا به غمزه مسیحای کیستی؟
4 یادش به خیر تا چه قدر سبز بوده ای ای طرف جویبار چمن جای کیستی؟
1 به دل ز عربده جایی که داشتی داری شمار عهد وفایی که داشتی داری
2 به لب چه خیزد از انگیز وعده های وفا به دل نشست جفایی که داشتی داری
3 تو کی ز جور پشیمان شدی چه می گویی؟ دروغ راست نمایی که داشتی داری
4 به سینه چون دل و در دل چو جان خزیدی و باز نگاه مهرفزایی که داشتی داری
1 ای به صدمه ای آهی بر دلت ز ما باری اینقدر گران نبود ناله ای ز بیماری
2 وه که با چنین طاقت راه بر دم تیغ ست پای برنمی تابد رنج کاوش خاری
3 در جنون به من ماناست گر ز عجز خون گردد ناله ای که برخیزد از دل گرفتاری
4 غم چه درربود از ما اینک آنچه بود از ما سینه ای و اندوهی خاطری و آزاری
1 نفس را بر در این خانه صد غوغاست پنداری دلی دارم که سرکار تمناهاست پنداری
2 حباب از فرق عشاق ست و موج از تیغ خوبانش شهادتگاه ارباب وفا دریاست پنداری
3 به گوشم می رسد از دور آواز درا امشب دلی گم گشته ای دارم که در صحراست پنداری
4 ازو باور ندارد دعوی ذوق شهادت را نگاهش با رقیب و خاطرش با ماست پنداری
1 دیده ور آن که تا نهد دل به شمار دلبری در دل سنگ بنگرد رقص بتان آزری
2 فیض نتیجه ورع از می و نغمه یافتیم زهره ما برین افق داده فروغ مشتری
3 تا نبود به لطف و قهر هیچ بهانه در میان شکر گرفت نارسا شکوه شمرد سرسری
4 ای تو که هیچ ذره را جز به ره تو روی نیست در طلبت توان گرفت بادیه را به رهبری
1 از جسم به جان نقاب تا کی؟ این گنج درین خراب تا کی؟
2 این گوهر پرفروغ یارب آلوده خاک و آب تا کی؟
3 این راهرو مسالک قدس وامانده خورد و خواب تا کی؟
4 بی تابی برق جز دمی نیست ما وین همه اضطراب تا کی؟
1 نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی مرا بس ست ز خوبان روزگار یکی
2 سراغ وحدت ذاتش توان ز کثرت جست که سایرست در اعداد بی شمار یکی
3 کسی که مدعی سستی اساس وفاست نشان دهد ز بناهای استوار یکی
4 چه گویم از دل و جانی که در بساط من ست؟ ستم رسیده یکی ناامیدوار یکی
1 ز بس که با تو به هر شیوه آشناستمی به عشق مرکز پرگار فتنه هاستمی
2 امیدگاه من و همچو من هزار یکی ست ز رشک درصدد ترک مدعاستمی
3 سخن ز دشمن و غمهای ناگوارش نیست ز دوست داغ ستمهای نارواستمی
4 دیت مگوی و ملامت مسنج و فتنه مگیر چه شد که هیچ کسم؟ بنده خداستمی
1 رفت آن که کسب بوی تو از باد کردمی گل دیدمی و روی ترا یاد کردمی
2 رفت آن که گر به راه تو جان دادمی ز ذوق از موج گرد ره نفس ایجاد کردمی
3 رفت آن که گر لبت نه به نفرین نواختی رنجیدمی و عربده بنیاد کردمی
4 رفت آن که قیس را به سترگی ستودمی در چابکی ستایش فرهاد کردمی
1 دل که ازمن مر ترا فرجام ننگ آرد همی بر سر راه تو با خویشم به جنگ آرد همی
2 پنجه نازک ادایش را نگاری دیگر است خون کند دل را نخست آنگه به چنگ آرد همی
3 بوسه گر خواهی بدین شنگی بپیچد تنگ تنگ عذر اگر باید به مستی رنگ رنگ آرد همی
4 آن که جوید از تو شرم و آن که خواهد از تو مهر تقوی از میخانه و داد از فرنگ آرد همی