1 سرچشمه خونست ز دل تا به زبان های دارم سخنی با تو و گفتن نتوان های
2 سیرم نتوان کرد ز دیدار نکویان نظاره بود شبنم و دل ریگ روان های
3 ذوقی ست درین مویه که بر نعش منستش ها دلشده هیچ مگوی همه دان های
4 در خلوت تابوت نرفته ست ز یادم بر تخته در دوخته چشم نگران های
1 نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی مرا بس ست ز خوبان روزگار یکی
2 سراغ وحدت ذاتش توان ز کثرت جست که سایرست در اعداد بی شمار یکی
3 کسی که مدعی سستی اساس وفاست نشان دهد ز بناهای استوار یکی
4 چه گویم از دل و جانی که در بساط من ست؟ ستم رسیده یکی ناامیدوار یکی
1 دلم در ناله از پهلوی داغ سینه تابستی بر آتشپاره ای چسبیده لختی از کبابستی
2 بهارم دیدن و رازم شنیدن برنمی تابد نگه تا دیده خونستی و دل تا زهره آبستی
3 هجوم جلوه گل کاروانم را غبارستی طلوع نشئه می مشرقم را آفتابستی
4 فغانم را نوای صور محشر هم عنانستی بیانم را رواج شور طوفان در رکابستی
1 طاق شد طاقت ز عشقت بر کران خواهم شدن مهربان شو ور نه بر خود مهربان خواهم شدن
2 خار و خس هرگه در آتش سوخت آتش می شود مردم از ذوق لبت چندان که جان خواهم شدن
3 در تبند از تاب رشک طاقت نظاره ام خوش بیا کامشب بهشت دشمنان خواهم شدن
4 محو گشتم در تغافل برنتابم التفات گر به چشمم جا دهی خواب گران خواهم شدن
1 گویی به من کسی که ز دشمن رسیده کو؟ آن پیر زال سست پی قد خمیده کو؟
2 یادت نکرده خصم به عنوان به لفظ دوست آن نامه نخوانده ز صد جا دریده کو؟
3 رعنا دلت به دختر همسایه بند نیست آن مه رخ به گوشه ایوان خزیده کو؟
4 دوشینه گل به بستر و بالین نداشتی آن برگ گل که در تن نازک خلیده کو؟
1 بر دست و پای بند گرانی نهاده ای نازم به بندگی که نشانی نهاده ای
2 ایمن نیم ز مرگ اگر رسته ام ز بند دلدوز ناوکی به کمانی نهاده ای
3 گوهر ز بحر خیزد و معنی ز فکر ژرف بر ما خراج طبع روانی نهاده ای
4 تا در امید عمر به پندار بگذرد از لطف در حیات نشانی نهاده ای
1 بس که لبریزست ز اندوه تو سر تا پای من ناله می روید چو خار ماهی از اعضای من
2 مست دردم ساز و برگ انتعاشم ناله است بی شکستن برنیاید باده از مینای من
3 فصلی از باب شکست رنگ انشا کرده ام می توان راز درونم خواند از سیمای من
4 رفتم از کار و همان در فکر صحرا گردیم جوهر آیینه زانوست خار پای من
1 دل که ازمن مر ترا فرجام ننگ آرد همی بر سر راه تو با خویشم به جنگ آرد همی
2 پنجه نازک ادایش را نگاری دیگر است خون کند دل را نخست آنگه به چنگ آرد همی
3 بوسه گر خواهی بدین شنگی بپیچد تنگ تنگ عذر اگر باید به مستی رنگ رنگ آرد همی
4 آن که جوید از تو شرم و آن که خواهد از تو مهر تقوی از میخانه و داد از فرنگ آرد همی
1 ای به صدمه ای آهی بر دلت ز ما باری اینقدر گران نبود ناله ای ز بیماری
2 وه که با چنین طاقت راه بر دم تیغ ست پای برنمی تابد رنج کاوش خاری
3 در جنون به من ماناست گر ز عجز خون گردد ناله ای که برخیزد از دل گرفتاری
4 غم چه درربود از ما اینک آنچه بود از ما سینه ای و اندوهی خاطری و آزاری
1 کافرم گر از تو باور باشدم غمخواریی آزمند التفاتم کرده ذوق خواریی
2 از کنار دجله آتشخانه چندان دور نیست کشتی ما بر شکستن زد درستان یاریی
3 شاد باش ای غم ز بیم مرگم ایمن ساختی گشت صرف زندگانی، بود گر دشواریی
4 رشک نبود گر خدنگت جانب دشمن گرفت در دم ساطور پنهانست زخم کاریی