آثار غالب دهلوی

صفحه 31 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 گستاخ گشته ایم غرور جمال کو؟ پیچیده ایم سر ز وفا گوشمال کو؟

2 تا کی فریب حلم خدا را خدا نه ای آن خوی خشمگین و ادای ملال کو؟

3 برگشته ام ز مهر و نمی گیریم به قهر دارم دو صد جواب ولی یک سؤال کو؟

4 یا می گسست صحبت و یا می فزود ربط لیکن مرا ملال و ترا انفعال کو؟

1 گویی به من کسی که ز دشمن رسیده کو؟ آن پیر زال سست پی قد خمیده کو؟

2 یادت نکرده خصم به عنوان به لفظ دوست آن نامه نخوانده ز صد جا دریده کو؟

3 رعنا دلت به دختر همسایه بند نیست آن مه رخ به گوشه ایوان خزیده کو؟

4 دوشینه گل به بستر و بالین نداشتی آن برگ گل که در تن نازک خلیده کو؟

1 حق که حقست سمیع ست فلانی بشنو بشنو گر تو خداوند جهانی بشنو

2 لن ترانی به جواب ارنی چند و چرا؟ من نه اینم بشناس و تو نه آنی بشنو

3 سوی خود خوان و به خلوتگه خاضم جا ده آنچه دانی بشمار آنچه ندانی بشنو

4 پرده ای چند به آهنگ نکیسا بسرای غزلی چند به هنجار فغانی بشنو

1 هله من عاشق ذاتم تنه ناها یا هو ناظر حسنه صفاتم تنه ناها یا هو

2 موسی و خضر و تماشای تجلی بر طور من نه در بند جهاتم تنه ناها یا هو

3 شرر آتش رخشنده عشقم که یکی‌ست دم میلاد و وفاتم تنه ناها یا هو

4 ظلمت کفر مبین روشنی طبع نگر چشمه آب حیاتم تنه ناها یا هو

1 شاها به بزم جشن چو شاهان شراب خواه زر بی حساب بخش و قدح بی حساب خواه

2 بزمت بهشت و باده حلال ست در بهشت گر بازپرس رو دهد از من جواب خواه

3 تو پادشاه عهدی و بخت تو نوجوان برخور ز عمر و باج نشاط از شباب خواه

4 در روزهای فرخ و شبهای دلفروز صهبا به روز ابر و شب ماهتاب خواه

1 بتی دارم از اهل دل رم گرفته به شوخی دل از خویشتن هم گرفته

2 ز سفاک گفتن چو گل برشکفته درین شیوه خود را مسلم گرفته

3 رگ غمزه از نبش مژگان گشوده سر فتنه در زلف پر خم گرفته

4 به رخساره عرض گلستان ربوده به هنگامه عرض جهنم گرفته

1 مر ز فنا فراغ را مژده برگ و ساز ده سایه به مهر واگذار قطره به بحر باز ده

2 طره جیب را ز چاک شانه التفات کش عارض خویش را ز اشک غازه امتیاز ده

3 داغ به سینه زیورست دل به جفا حواله کن می ز شرر گرانترست سنگ به شیشه ساز ده

4 از نم دیده دیده را رونق جویبار بخش وز تف ناله ناله را چاشنی گداز ده

1 گاهی به چشم دشمن و گاهی در آینه بر کار عیب جویی خویشم هر آینه

2 حیرت نصیب دیده ز بی تابی دل ست سیماب را حقی ست همانا بر آینه

3 تا خود دل که جلوه گه روی یار شد خنجر به خویش می کشد از جوهر آینه

4 باشد که خاکساری ما بردهد فروغ گویی سپرده ایم به روشنگر آینه

1 بر دست و پای بند گرانی نهاده ای نازم به بندگی که نشانی نهاده ای

2 ایمن نیم ز مرگ اگر رسته ام ز بند دلدوز ناوکی به کمانی نهاده ای

3 گوهر ز بحر خیزد و معنی ز فکر ژرف بر ما خراج طبع روانی نهاده ای

4 تا در امید عمر به پندار بگذرد از لطف در حیات نشانی نهاده ای

1 چون زبان‌ها لال و جان‌ها پر ز غوغا کرده‌ای بایدت از خویش پرسید آنچه با ما کرده‌ای

2 گر نه‌ای مشتاق عرض دستگاه حسن خویش جان فدایت دیده را بهر چه بینا کرده‌ای؟

3 هفت دوزخ در نهاد شرمساری مضمرست انتقام است این که با مجرم مدارا کرده‌ای

4 صد گشاد آن را که هم امروز رخ بنموده‌ای مژده باد آن را که محو ذوق فردا کرده‌ای

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی