1 گستاخ گشته ایم غرور جمال کو؟ پیچیده ایم سر ز وفا گوشمال کو؟
2 تا کی فریب حلم خدا را خدا نه ای آن خوی خشمگین و ادای ملال کو؟
3 برگشته ام ز مهر و نمی گیریم به قهر دارم دو صد جواب ولی یک سؤال کو؟
4 یا می گسست صحبت و یا می فزود ربط لیکن مرا ملال و ترا انفعال کو؟
1 دولت به غلط نبود از سعی پشیمان شو کافر نتوانی شد ناچار مسلمان شو
2 از هرزه روان گشتن قلزم نتوان گشتن جویی به خیابان رو سیلی به بیابان شو
3 همخانه به سامان به همجلوه فراوان به در کعبه اقامت کن در بتکده مهمان شو
4 آوازه معنی را بر ساز دبستان زن هنگامه صورت را بازیچه طفلان شو
1 حق که حقست سمیع ست فلانی بشنو بشنو گر تو خداوند جهانی بشنو
2 لن ترانی به جواب ارنی چند و چرا؟ من نه اینم بشناس و تو نه آنی بشنو
3 سوی خود خوان و به خلوتگه خاضم جا ده آنچه دانی بشمار آنچه ندانی بشنو
4 پرده ای چند به آهنگ نکیسا بسرای غزلی چند به هنجار فغانی بشنو
1 عرض خود برد که رسوایی ما خیزد ازو فتنه خویی ست ندانم چه بلا خیزد ازو
2 تا ازین بی ادبی قهر تو افزون گردد گله سازی ست که آهنگ دعا خیزد ازو
3 نم اشکی چو به خاکم بفشانی از مهر خاک بالد به خود و مهرگیا خیزد ازو
4 پیش ما دوزخ جاوید بهشت ست بهشت باد آباد دیاری که وفا خیزد ازو
1 مژده خرمی و بی خللی را مانی ابدی جنت و فیض ازلی را مانی
2 بس که همواره دلاویزی و شیرین حرکات سایه طوبی و جوی عسلی را مانی
3 جلوه فرمایی و جاوید نمانی به کسی سیمیایی و بهشت عملی را مانی
4 به ستم معنی پیچیده نازک باشی ای که در لطف رقمهای جلی را مانی
1 کیستم دست به مشاطگی جان زده ای گوهرآمای نفس از دل دندان زده ای
2 پاس رسوایی معشوق همین ست اگر وای ناکامی دست به گریبان زده ای
3 شوق را عربده با حسن خودآرا باقی ست من و صد پاره دلی بر صف مژگان زده ای
4 دل صد چاک نگهدار و به جایش بفرست شانه ای در خم آن زلف پریشان زده ای
1 ز بس که با تو به هر شیوه آشناستمی به عشق مرکز پرگار فتنه هاستمی
2 امیدگاه من و همچو من هزار یکی ست ز رشک درصدد ترک مدعاستمی
3 سخن ز دشمن و غمهای ناگوارش نیست ز دوست داغ ستمهای نارواستمی
4 دیت مگوی و ملامت مسنج و فتنه مگیر چه شد که هیچ کسم؟ بنده خداستمی
1 هله من عاشق ذاتم تنه ناها یا هو ناظر حسنه صفاتم تنه ناها یا هو
2 موسی و خضر و تماشای تجلی بر طور من نه در بند جهاتم تنه ناها یا هو
3 شرر آتش رخشنده عشقم که یکیست دم میلاد و وفاتم تنه ناها یا هو
4 ظلمت کفر مبین روشنی طبع نگر چشمه آب حیاتم تنه ناها یا هو