1 خوشا آنان که ملک و آب دارند یو و اوجار و چوم و گاب دارند
2 برون خانه شان یک خرمن کود ز سرگین مراعی گشته موجود
3 همه نرخر زماده خر گرفته ز گاو ماده گاو نر گرفته
4 چو خورشید آمد اندر برج ماهی زمین شد از سپیدی در سیاهی
1 جلایر هر دو چشمش سرمه دارد ز پوشن یک عبا، یک ترمه دارد
2 قبای عاقری پوشد بغل بند کلاهش از عرق گاهی کند گند
3 فرنگی باشدش ار خالقی چیت مصونا عن جنود البئر والبیت
4 قصب دوزد همیشه زیر جامه قرینا بالسعاده و السلامه
1 جلایر: از دعایش سود بینی مگر دیرست کاخر زود بینی
2 ولی بدبختیت از جهل باشد همه کارت بعید از عقل باشد
3 نمک خوردی نمکدان را شکستی به بین کز جهل در بر عقل بستی
4 چنین کاری ندارد هیچ کس یاد نکردی گوئیا خدمت به استاد
1 جلایر: بر دعا ختم سخن کن ثنای شاه در هر انجمن کن
2 اگر حد ثنای او نداری بقایش خواه از قیوم باری
3 خداوندا وجودش از مکاره نگه داری ز آسیب ستاره
4 همه آمال اورا کن میسر به حق شافع صحرای محشر
1 جلایر کام تو زان شهد کام است دعایش کن که این شهر صیام است
2 جلایر شد نوا خوان کهن سال نکو آمد به شه این سال در فال
3 به بر آن جا زخلعت های زیبا نموده باز در سر زال دنیا
4 برون آورده پر مرغان باغی به هر شاخی شده روشن چراغی
1 تعجب ها جلایر کرد زان ریش شده جویای حال آن بد اندیش
2 بگفتش: ریش تو چون شد که این است حقیقت بوده پریاکم چنین است؟
3 بگفتا: چون که هم نامم به... بسی او را بخواهم از دل و جان
4 وز آن روزی که او با صد مشقت روان بر نار شد ریشش به لعنت
1 جلایر: زود نظم این حکایت بگو الطاف شه را از بدایت
2 چو بر درگاهش آوردم پناهی اگر چه کرده بودم بس گناهی
3 که بودم دور چندی از در شاه خودم محروم و بختم بود گم راه
4 کرم بین عفو جمله جرم ها کرد کرامت های بی اندازه ها کرد
1 جلایر بر دعا کن ختم، عرضت دعای اوست چون برجمله فرضت
2 که ورد خود کنی نعت و ثنایش بخواهی از خدا ملک و بقایش
3 خداوندا به حق حق پرستان به آب دیده های زیردستان
4 به حق احمد محمود مختار که تا در گردش است این چرخ دوار
1 اگر انصاف باشد باز گویم جلایر حرف را ز آغاز گویم
2 وگرنه این سخن ناگفته به تر در گنج هنر ناسفته به تر
3 همین روسی که او آورد لشکر به ملک روس شد شش ماه کم تر
4 چه شد این ملک را زیر و زبر کرد؟ که روی خاک این غوغا به سر کرد