1 تعجب ها جلایر کرد زان ریش شده جویای حال آن بد اندیش
2 بگفتش: ریش تو چون شد که این است حقیقت بوده پریاکم چنین است؟
3 بگفتا: چون که هم نامم به... بسی او را بخواهم از دل و جان
4 وز آن روزی که او با صد مشقت روان بر نار شد ریشش به لعنت
1 جلایر: بر دعا کن ختم این عرض دعای ذات پاکش مرترا فرض
2 ولیکن رفته در فکر و خیالی که آیا چیست این غوغای حالی؟
3 یکی ز آغاز دانم تا به آخر نکردی عرض حق بر شاه ظاهر
4 خداوندا جزای مفسدان چیست مخالف گوی دربار شهان کیست؟
1 جلایر کلک گوهر ریز کن تیز نسفته لولو آور راه شه ریز
2 دعا کن بر بقای دولت شاه که واجب آمدت درهر سحرگاه
3 ولی عهد شهنشه کز عدالت نه بره دید از گرگی عداوت
4 نموده جای گه در چنگل باز همان صعوه شده با باز هم راز
1 جلایر را در آن درهای مکنون تو دامن ها ز بحر فکر بیرون
2 دبیر و عاملان پادشاهی ز خوف و انفعال و روسیاهی،
3 سر رشته به روسان داده یک بار گسسته جملگی را پود هم تار
4 نموده عرض کاین تقصیر ما نیست امین الدوله دربار شه کیست؟
1 جلایر: رو دعا کن ختم عرض است دعای اوست چون بر جمله فرض است
2 خداوندا وجودش را مسلم، بداری از همه آفات عالم
3 همیشه کامیاب و کامران باد بقای عمر و جاهش جاودان باد
4 حسودش را به خواری مبتلا کن همیشه حامل رنج و بلا کن
1 چو کردی ختم برنعت و دعائی جلایر بر حدیث دل گشائی
2 رهی از تنگ دستی آخر کار جوانی را زسر گیری دگر بار
3 ثنا و حمد آن دولت نمائی زلطف او ز محنت ها رهائی
4 تو شرط بندگی را جای آور که مولا را وظیفه هست دیگر
1 اگر انصاف باشد باز گویم جلایر حرف را ز آغاز گویم
2 وگرنه این سخن ناگفته به تر در گنج هنر ناسفته به تر
3 همین روسی که او آورد لشکر به ملک روس شد شش ماه کم تر
4 چه شد این ملک را زیر و زبر کرد؟ که روی خاک این غوغا به سر کرد
1 جلایر بر دعا کن ختم، عرضت دعای اوست چون برجمله فرضت
2 که ورد خود کنی نعت و ثنایش بخواهی از خدا ملک و بقایش
3 خداوندا به حق حق پرستان به آب دیده های زیردستان
4 به حق احمد محمود مختار که تا در گردش است این چرخ دوار