1 جلایر می شود مشعوف چندان که ناید در حساب و حد امکان
2 شرفیاب حضور باهرالنور چو حاصل می شود وقتی است مسرور
3 شود چون بعد از آن محروم خدمت به بیند بی نهایت رنج و محنت
4 خوشا آنان که هر صبح و مسایند به روی شاه دیده می گشایند
1 جلایر رو دعایش گیر از سر به غیر از حمد و نعت از جمله بگذر
2 خداوندا به نور پاک احمد وجود او نه بیند در جهان بد
3 مرام و مطلبش بادا مهیا نه بیند غیر شادی رنج دنیا
4 زمام اختیار ملک ایران دهی دستش به حق شاه مردان
1 جلایر هست شیرین کامت از شاه بحمدالله مرامت گشت دل خواه
2 جلایر لولو شهوار آور نسفته گوهری در وار آور
3 ولی عهد شهنشاه جهان دار ثنایش فرض دان ز آغاز هر کار
4 که او چون لایق اکلیل و تخت است خداوندش معین و یار، بخت است
1 جلایر کام تو زان شهد کام است دعایش کن که این شهر صیام است
2 جلایر شد نوا خوان کهن سال نکو آمد به شه این سال در فال
3 به بر آن جا زخلعت های زیبا نموده باز در سر زال دنیا
4 برون آورده پر مرغان باغی به هر شاخی شده روشن چراغی
1 جلایر : به ز خلعت هست الطاف چو دارد شاه باید داشت انصاف
2 چو شیرین کامت از این مرحمت هاست بکن شکرش که کارت خوب بالاست
3 هزاران آفرین بر خان طاهر که اخلاص و ارادت کرد ظاهر
4 جلایر کن تو خدمت های او فاش که صد رحمت بود بر او و آقاش
1 جلایر: بر دعا ختم سخن کن ثنای شاه در هر انجمن کن
2 اگر حد ثنای او نداری بقایش خواه از قیوم باری
3 خداوندا وجودش از مکاره نگه داری ز آسیب ستاره
4 همه آمال اورا کن میسر به حق شافع صحرای محشر
1 جلایر: از دعایش سود بینی مگر دیرست کاخر زود بینی
2 ولی بدبختیت از جهل باشد همه کارت بعید از عقل باشد
3 نمک خوردی نمکدان را شکستی به بین کز جهل در بر عقل بستی
4 چنین کاری ندارد هیچ کس یاد نکردی گوئیا خدمت به استاد
1 جلایر: گر توانی کرد، کاری اگر تو لولو شهوار داری
2 نیاری از چه این لولو به بازار که نیکو مشتری داری خریدار
3 نثار ره گذار شاه کن زود متاع تو همیشه هست محمود
4 دعا بر ولی عهد شهنشاه که او زآغاز بودی لایق گاه
1 جلایر: زود نظم این حکایت بگو الطاف شه را از بدایت
2 چو بر درگاهش آوردم پناهی اگر چه کرده بودم بس گناهی
3 که بودم دور چندی از در شاه خودم محروم و بختم بود گم راه
4 کرم بین عفو جمله جرم ها کرد کرامت های بی اندازه ها کرد
1 جلایر چون تواند شاه زاده دهد شرحی چه کم چه از زیاده
2 خداوندا به حق هشت و هم چار به حق احمد محمود مختار
3 فزون کن جاه و بختش را تو چندان، که ناید در شمار و حد امکان
4 هر آن چیزی که خواهد روزگارش همه آماده آرد در کنارش