خانه
شاعران
فال
درباره ما
قائم مقام فراهانی
قائم مقام فراهانی
آثار شاعر
بستن تبلیغات
جلایرنامه قائم مقام فراهانی
1.
چنین گوید غلام تو جلایر
چنین گوید غلام تو جلایر
که من رفتم ز شرا تا ملایر
بدیدم جملگی شه زادگان را
همه سرو سهی آزادگان را
ندیدم مثل شه زاده محمد
که یزدان حافظش بادا ز هر بد
به نستعلیق مثل میرعماد است
شکسته خطش از درویش یاد ست
مشاهده کامل شعر
2.
جلایر در سواری اوستاد ست
جلایر در سواری اوستاد ست
به اسب اندازی از رستم زیادست
جرید افکن، تقلا زن، سواری است
تفنگ اندازی، و نیزه گذاری است
به پیش روی قیقاج و چپ و راست
زندگوئی به هر جائی دلش خواست
پیاده گشته خفته رو به بالا
به عون حضرت باری تعالی
مشاهده کامل شعر
3.
جلایر هر دو چشمش سرمه دارد
جلایر هر دو چشمش سرمه دارد
ز پوشن یک عبا، یک ترمه دارد
قبای عاقری پوشد بغل بند
کلاهش از عرق گاهی کند گند
فرنگی باشدش ار خالقی چیت
مصونا عن جنود البئر والبیت
قصب دوزد همیشه زیر جامه
قرینا بالسعاده و السلامه
مشاهده کامل شعر
4.
جلایر سینه پر سوز دارد
جلایر سینه پر سوز دارد
وطن در تکیه نوروز دارد
کند هر روز و شب یک اشرفی صرف
سوای قیمت فرش و مس و ظرف
زمستان است و درها پرده خواهند
اروسی های کاغذ کرده خواهند
زغال وهیمه و یوشن گران است
کلک جفتی به یک صاحبقران است
مشاهده کامل شعر
5.
جلایر قرض او بی حد و مر، شد
جلایر قرض او بی حد و مر، شد
ز سرما حالتش از سگ بتر شد
جلایر تا ز نخ در زیر قرض است
ز سرما تا سحر هر شب به لرز است
چرا شه زاده از حالش خبر نیست
به فکر کودکان در به در نیست؟
جلایر هر چه گوید راست گوید
تمامی بی کم و بی کاست گوید
مشاهده کامل شعر
6.
جلایر یک سفر بغداد کرده
جلایر یک سفر بغداد کرده
زیاران و رفیقان یاد کرده
خصوصا در زیارت های مخصوص
به زیر چلچراغ و پای فانوس
اول داده به باشماقچی فلوسی
پس آن گه داده بر درگاه بوسی
رواق اولین را کرده تعظیم
به خادم داده یک باجاقلی و نیم
مشاهده کامل شعر
7.
امام و پیشوا در خنده افتاد
امام و پیشوا در خنده افتاد
دو لعلش در سخن تابنده افتاد
که مقصود تو با انجاح ماضی است
ولی عهد ازمحمدشاه راضی است
نگوید با پدر جز راست هرگز
نه منصب، نه حکومت، خواست هرگز
ولی عهد اربه او ملکی سپارد
طمع در ملک همسایه ندارد
مشاهده کامل شعر
8.
خوشا آنان که ملک و آب دارند
خوشا آنان که ملک و آب دارند
یو و اوجار و چوم و گاب دارند
برون خانه شان یک خرمن کود
ز سرگین مراعی گشته موجود
همه نرخر زماده خر گرفته
ز گاو ماده گاو نر گرفته
چو خورشید آمد اندر برج ماهی
زمین شد از سپیدی در سیاهی
مشاهده کامل شعر
9.
جلایر زان شدید الجوله آید
جلایر زان شدید الجوله آید
که استقبال رکن الدوله آید
نهاده رو به دروازه خیابان
گذشته از پل و خندق شتابان
چو مرغی کو قفس را در گشوده
به شوق باغ و بستان پر گشوده
به صد تعجیل و سرعت راه پوید
به هر گامی هزاران شکر گوید
مشاهده کامل شعر
10.
جلایر مرکب رهوار دارد
جلایر مرکب رهوار دارد
برایش کاه و جو بسیار دارد
چو مرکب را بر آن درگاه راند
همه مدحت سراید نعت خواند
سر از پاکی شنا سد تشنه کامی
که یابد مکنت شرب مدامی؟
گدایی رنگ یک شاهی ندیده
به وصل گنج قارونی رسیده،
مشاهده کامل شعر
بعدی
قائم مقام فراهانی
قائم مقام فراهانی
آثار شاعر