1 چنین گوید غلام تو جلایر که من رفتم ز شرا تا ملایر
2 بدیدم جملگی شه زادگان را همه سرو سهی آزادگان را
3 ندیدم مثل شه زاده محمد که یزدان حافظش بادا ز هر بد
4 به نستعلیق مثل میرعماد است شکسته خطش از درویش یاد ست
1 جلایر در سواری اوستاد ست به اسب اندازی از رستم زیادست
2 جرید افکن، تقلا زن، سواری است تفنگ اندازی، و نیزه گذاری است
3 به پیش روی قیقاج و چپ و راست زندگوئی به هر جائی دلش خواست
4 پیاده گشته خفته رو به بالا به عون حضرت باری تعالی
1 جلایر چند مغموم و حزینی به بیت الحزن با غم هم نشینی؟
2 چو مرغی بینمت پرها شکسته به بند غم دو پایت سخت بسته
3 به زندان غمت محبوس بینم ز عمر و زندگی مایوس بینم
4 غذایت از چه رو خون جگر شد دو دستت را ز غم دایم به سر شد؟
1 جلایر شرح دیگر را بیان کن گهر آور نثار این و آن کن
2 ولی عهد شهنشاه جوان بخت که ز آغاز آمد او شایسته تخت
3 ثنایش ذکر لب کن صبح تا شام بقایش خواه از قیوم علام
4 وجودش فیض بخش خاص و عام است از این اندر دو عالم نیک نام است
1 جلایر رفت و برخود کرد واجب که گیرد پول و بدهدشان مواجب
2 عمر را، هم سفر با خویش کرده عجب ها زان سبیل و ریش کرده
3 بشارت باد! کان سنی نجس رفت سری کو آمد اندر زیر فس رفت
4 ز فس یک منگله آویز کرده جهانی را عفونت خیز کرده
1 جلایر سر به جیب فکر برده بسی اندیشه در این کار کرده
2 که یارب آن دو قوچ مست و مغرور که با هم آزمایند این چنین زور،
3 از این زور آزمائی سودشان چیست گناه جلد خون آلودشان چیست؟
4 چو حیوان را فزون از یک شکم نیست به روزی هم مجال بیش و کم نیست،
1 جلایر زان شدید الجوله آید که استقبال رکن الدوله آید
2 نهاده رو به دروازه خیابان گذشته از پل و خندق شتابان
3 چو مرغی کو قفس را در گشوده به شوق باغ و بستان پر گشوده
4 به صد تعجیل و سرعت راه پوید به هر گامی هزاران شکر گوید
1 جلایر کلک گوهر ریز کن تیز نسفته لولو آور راه شه ریز
2 دعا کن بر بقای دولت شاه که واجب آمدت درهر سحرگاه
3 ولی عهد شهنشه کز عدالت نه بره دید از گرگی عداوت
4 نموده جای گه در چنگل باز همان صعوه شده با باز هم راز
1 جلایر سینه پر سوز دارد وطن در تکیه نوروز دارد
2 کند هر روز و شب یک اشرفی صرف سوای قیمت فرش و مس و ظرف
3 زمستان است و درها پرده خواهند اروسی های کاغذ کرده خواهند
4 زغال وهیمه و یوشن گران است کلک جفتی به یک صاحبقران است
1 جلایر چون گذارش بر ری افتاد به مهمان داری کهیای بغداد
2 بسی اعجوبه در پاشویه ها دید که الحق واجب الوا گویه ها دید
3 توای دشت اوجان پیوند جانی بهشت ملک آذربایجانی
4 به کام نیک خواهان شادزی، شاد همیشه سبز و خرم باش و آباد