چنین گوید از قائم مقام فراهانی جلایرنامه 1
1. چنین گوید غلام تو جلایر
که من رفتم ز شرا تا ملایر
...
1. چنین گوید غلام تو جلایر
که من رفتم ز شرا تا ملایر
...
1. جلایر در سواری اوستاد ست
به اسب اندازی از رستم زیادست
...
1. جلایر هر دو چشمش سرمه دارد
ز پوشن یک عبا، یک ترمه دارد
...
1. جلایر سینه پر سوز دارد
وطن در تکیه نوروز دارد
...
1. جلایر قرض او بی حد و مر، شد
ز سرما حالتش از سگ بتر شد
...
1. جلایر یک سفر بغداد کرده
زیاران و رفیقان یاد کرده
...
1. امام و پیشوا در خنده افتاد
دو لعلش در سخن تابنده افتاد
...
1. خوشا آنان که ملک و آب دارند
یو و اوجار و چوم و گاب دارند
...
1. جلایر زان شدید الجوله آید
که استقبال رکن الدوله آید
...
1. جلایر مرکب رهوار دارد
برایش کاه و جو بسیار دارد
...
1. جلایر سر به جیب فکر برده
بسی اندیشه در این کار کرده
...