1 از کشت عمل بس است یک خوشه مرا در روی زمین بس است یک گوشه مرا
2 تا چند چو گاو گرد خرمن گردیم چون مرغ بس است دانهای توشه مرا
1 دوشینه فتادم به رهش مست و خراب از نشوهٔ عشق او نه از بادهٔ ناب
2 دانست که عاشقم ولی میپرسید این کیست کجاییست چرا خورده شراب
1 این دل که به شهر عشق سرگشتهٔ تست بیمار و غریب و دربدر گشتهٔ تست
2 برگشتگی بخت و سیهروزی او از مژگان سیاه برگشتهٔ تست
1 تا قبلهٔ ابروی تو ای یار کج است محراب دل و قبلهٔ احرار کج است
2 ما جانب قبلهٔ دگر رو نکنیم آن قبله ماست گرچه بسیار کج است
1 ابروی کجت که دل برو مشتاقست محراب شهان و قبلهٔ آفاقست
2 طاقست ولی به دلنشینی جفتست جفتست ولی ز بیقرینی طاقست
1 آراسته جنتی که این روی منست افروخته دوزخی که این خوی منست
2 شمشیر جهانسوز بهادر شه را دزدیده که این کمان ابروی منست
1 آمد مه شوال و مه روزه گذشت و ایام صیام و رنج سی روزه گذشت
2 صد شکر خدا که روزی روزهٔ ما گاهی به غنا و گه به دریوزه گذشت
1 تا دل به برم هوای دلبر دارد افسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
2 دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری دل از دلبر چگونه دل بردارد
1 گر چرخ جفا کرد چه میباید کرد ور ترک وفا کرد چه میباید کرد
2 میخواست دلم که بر نشان آید تیر چون تیر خطا کرد چه میباید کرد
1 زلفین سیه که بر بناگوش تواند سر بر سر هم نهاده همدوش تواند
2 ساید سر از ادب به پایت شب و روز آری دو سیاه حلقه در گوش تواند