1 تاکی غم زید و گه غم عمرو خوریم آن به که به جای غم ز خم خمر خوریم
2 خوش باش به نیش و نوش کز نخل حیات فرضست که گه خار و گهی تمر خوریم
1 تا دل به برم هوای دلبر دارد افسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
2 دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری دل از دلبر چگونه دل بردارد
1 آراسته جنتی که این روی منست افروخته دوزخی که این خوی منست
2 شمشیر جهانسوز بهادر شه را دزدیده که این کمان ابروی منست
1 آمد مه شوال و مه روزه گذشت و ایام صیام و رنج سی روزه گذشت
2 صد شکر خدا که روزی روزهٔ ما گاهی به غنا و گه به دریوزه گذشت
1 با آنکه هنوز از می دوشین مستم در مهد طرب به خواب نوشین هستم
2 ای دست خدا بگیر لختی دستم کز سختدلی و سستبختی رستم
1 گر چرخ جفا کرد چه میباید کرد ور ترک وفا کرد چه میباید کرد
2 میخواست دلم که بر نشان آید تیر چون تیر خطا کرد چه میباید کرد
1 از کشت عمل بس است یک خوشه مرا در روی زمین بس است یک گوشه مرا
2 تا چند چو گاو گرد خرمن گردیم چون مرغ بس است دانهای توشه مرا
1 دوشینه فتادم به رهش مست و خراب از نشوهٔ عشق او نه از بادهٔ ناب
2 دانست که عاشقم ولی میپرسید این کیست کجاییست چرا خورده شراب