1 گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم گاه آرزوی وصل نگارین دارم
2 گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش یارب چه کسم کیم چه آیین دارم
1 بگذار که خویش را به خواری بکشم مپسند که بار شرمساری بکشم
2 چون دوست به مرگ من به هر حال خوشست من نیز به مرگ خود به هر حال خوشم
1 تا دست ارادت به تو دادست دلم دامان طرب زکف نهادست دلم
2 ره یافته در زلف دلاویز کجت القصه به راه کج فتادست دلم
1 بگذارکه تا می خورم و مست شوم چون مست شوم به عشق پابست شوم
2 پابست شوم به کلی از دست شوم از دست شوم نیست شوم هست شوم
1 تاکی غم زید و گه غم عمرو خوریم آن به که به جای غم ز خم خمر خوریم
2 خوش باش به نیش و نوش کز نخل حیات فرضست که گه خار و گهی تمر خوریم
1 شوخی که بیاض گردن روشن او آغشته به صندل شده پیرامن او
2 صبحست و به سرخی شفق آلوده یا خون خلایقست در گردن او
1 تو مردمک چشم من مهجوری زان با همه نزدیکیت از من دوری
2 نی نی غلطم تو جان شیرین منی زان با منی و ز چشم من مستوری
1 نه باده نه جام باده ماند باقی نه ساده نه نام ساده ماند باقی
2 ما زادهٔ مام روزگاریم ولی نه زاده نه مامزاده ماند باقی