چه غم ز بیکلهی کآسمان کلاه منست از قاآنی غزل 13
1. چه غم ز بیکلهی کآسمان کلاه منست
زمین بساط و در و دشت بارگاه منست
...
1. چه غم ز بیکلهی کآسمان کلاه منست
زمین بساط و در و دشت بارگاه منست
...
1. اگر از خوردن می لعل لبت رنگینست
بیسبب چیست که می تلخ و لبت شیرینست
...
1. آن نه رویست که یک باغ گل و نسرینست
وان نه خالست که یک چرخ مه و پروینست
...
1. زندهٔ جاوید کیست کشتهٔ شمشیر دوست
دل که مرا در برست به که به زنجیر دوست
...
1. به چشم من همه آفاق پر کاهی نیست
سرم خوشست بحمدالله ار کلاهی نیست
...
1. یارکی مراست رند و بذله گو
شوخ و دلربا خوب و خوش سرشت
...
1. دوش رندی خلوتی خوش خالی از اغیار داشت
حورش از فردوس و غلمانش ز جنت عار داشت
...
1. سخن از بوسهٔ آن لعل لب نوش افتاد
به میان بار دگر خون سیاوش افتاد
...
1. دل شکسته من آهش ار اثر دارد
دعاکنم که خدایش شکستهتر دارد
...
1. مرا شوخیست شیرینلب که رنگ نیشکر دارد
جمال مهر و حس حور و خوبی قمر دارد
...
1. غم عشق تو آزادم ز غمهای جهان دارد
بدان غم کردهای شادم خدایت شادمان دارد
...
1. دل تو خاره و جسمت حریر را ماند
رخت ستاره و زلفت عبیر را ماند
...