1 به جرم عشق تو گر میزنند بر دارم گمان مبرکه ز عشق تو دست بردارم
2 مگوکه جان مرا با تو آشنایی نیست که با وجود تو از هرکه هست بیزارم
3 از آن سبب که زبان راز دل نمیداند حدیث عشق ترا بر زبان نمیآرم
4 مرا دلیل بس این درگشاد و بست جهان که رخ گشودی و بستی زبان گفتارم
1 دامن وصل تو گر افتد به دست پای به دامن کشم از هرچه هست
2 عشق توام چشم درایت بدوخت مهر توام دست کفایت ببست
3 شوق رخت پردهٔ عقلم درید سنگ غمت شیشهٔ صبرم شکست
4 رنگ رخت آب برونم ببرد مشک خطت ریش درونم بخست
1 یارکی هست مرا به لطافت ملکو به حلاوت شکر و به ملاحت نمکو
2 دی مرا گفت به طیش غم برانگیخته جیش از پی موکب عیش ساخت باید یزکو
3 خیز و آن باده بنوش که روی پاک ز هوش رودت جوش و خروش بسماک از سمکو
4 پشه زو پیل شود قطره زو نیل شود زو ابابیل شود باز سیمین پر کو
1 تو را رسمست اول دلربایی نخستین مهر و آخر بی وفایی
2 در اول مینمایی دانهٔ خال در آخر دام گیسو می گشایی
3 چو کوته مینمودی زلف گفتم یقین کوته شود شام جدایی
4 ندانستم کمند طالع من ز بام وصل یابد نارسایی
1 دل هرجایی من آفت جانست و تنست آتش عمر خود و برق تن و جان منست
2 از سر زلف بتانش نتوان کردن فرق در تن تیرهاش از بس که شکنج و شکنست
3 حاصل وقتم از آن نیست به جز رنج و بلا نه دلست این به حقیقت که بلا و فتنست
4 دیده آزادی خود را به گرفتاری خویش زین سبب عشق نکویانش شعارست و فنست
1 ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم
2 مرا که پیش زبان دم نمیزند شمشیر بیا تو با دم شمشیر زن که دم نزنم
3 ز خویشتن به جهان هرکسی خبر دارد خلاف من که نباشد خبر ز خویشتنم
4 حدیث لعل تو تا بر زبان من جاریست زنند خلق شب و روز بوسه بر دهنم
1 دل شکسته من آهش ار اثر دارد دعاکنم که خدایش شکستهتر دارد
2 ز سیم اشک و زر چهرهام توان دانست که شهر عشق گدایان معتبر دارد
3 مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا تو عشق بین که مرا میر بحر و بر دارد
4 دلم به زلف تو آهی کشید و جانم سوخت درست شدکه به شب آه دل اثر دارد
1 حیران کند جمال تو ماه دو هفته را خجلت دهد رخ تو گل نو شکفته را
2 دارم چو ماه یکشبه آغوش از آن تهی تا در بغل کشم چو تو ماهی دو هفته را
3 باید کنون گریست که دل پاک شد ز غیر رسمی نکوست آب زدن راه رفته را
4 بینم به خواب روی تو آری به غیر آب ناید به خواب تشنهٔ ناکام خفته را
1 دولت آنست که از در صنمی تازه درآید در بر اغیار به بندد سر مینا بگشاید
2 هر شبی نالهٔ من خواب جهانی برباید تاکه در خواب نگارم به کسی رخ ننماید
3 من خود این تجربه کردم که می از دست جوانان ضعف پیری ببرد زور جوانی بفزاید
4 باده در شیشه همان به که پری وار بماند ورنه عقلم کند از ریشه گر از شیشه درآید
1 ای حسن تو چون فتنهٔ چشم تو جهانگیر صد سلسله دل در خم زلف تو به زنجیر
2 عشق من و رخسار تو این هردو جهانسوز حسن تو وگفتار من این هردو جهانگیر
3 قدم چوکمان قد تو چون تیر از آنرو تند از بر من می گذری چون زکمان تیر
4 هر آیهٔ رحمت که در انجیل و زبورست هست این همه را روی تو ترسا بچه تفسیر