صدشکر گویم هر زمان هم چنگ را هم از قاآنی غزل 1
1. صدشکر گویم هر زمان هم چنگ را هم جام را
کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را
...
1. صدشکر گویم هر زمان هم چنگ را هم جام را
کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را
...
1. زین پس به کار ناید رطل و سبو مرا
ساقی به خم می بنشان تا گلو مرا
...
1. کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان را
بساز برگ و نوای دی و زمستان را
...
1. ضحاک وار کشته بسی بی گناه را
بر دوش تا فکنده دو مار سیاه را
...
1. حیران کند جمال تو ماه دو هفته را
خجلت دهد رخ تو گل نو شکفته را
...
1. چه شیرین گفت خسرو این عبارت
که نبود وصل شیرین بیمرارت
...
1. ز ما صد جان وز آن لب یک عبارت
ز ما صد دل وز آن مه یک اشارت
...
1. دامن وصل تو گر افتد به دست
پای به دامن کشم از هرچه هست
...
1. که بود آن ترک خونآشام سرمست
که جانم برد و خونمخورد و دل خست
...
1. دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست
کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست
...
1. قوت من باده قوتم یارست
وآدمی را همین دو درکارست
...
1. دل هرجایی من آفت جانست و تنست
آتش عمر خود و برق تن و جان منست
...