منم که ازکف زربخش آفت کانم از قاآنی قصیده 241
1. منم که ازکف زربخش آفت کانم
جهان عزّ و علا را چهار ارکانم
...
1. منم که ازکف زربخش آفت کانم
جهان عزّ و علا را چهار ارکانم
...
1. من آن نشاط کز این بزم دلستان بینم
نه از بهار و نه از سیر بوستان بینم
...
1. خیز ای غلام تا زین بر بادپا زنیم
اورنگ جم بهکوههٔ باد صبا زنیم
...
1. آمد برم سحرگه آن ترک سیمتن
با طرهیی سیاهتر از روزگار من
...
1. انجمن پر انجمست از مهر چهر ماه من
خیز ای خادم برون بر شمع را از انجمن
...
1. اندر جهان دو چیز از دل برد محن
یا سادهٔ جوان یا بادهٔ کهن
...
1. ای به مشکین موی تو مسکین دلمکرده وطن
چون غم آن موی مشکن در دل مسکین من
...
1. بارکالله بارکالله زان بت پیمانشکن
شوخکشمر شمع خلخشاه چینماه ختن
...
1. تیغ را دانی به استحقاق کبوَد تیغزن
داور کشور گشا فرماندهٔ لشکرشکن
...
1. چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رهاکن تا نخواهی پیرهن
...
1. دلی مباد گرفتار عشق چون دل من
که هر دمش به سماک از سمک رود شیون
...