53 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فروغی بسطامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فروغی بسطامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار فروغی بسطامی

1 صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را که کسی نشکند این گونه صف اعدا را

2 نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را

3 گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس ای بسا نور دهد دیدهٔ نابینا را

4 بی‌بها جنس وفا ماند هزاران افسوس که ندانست کسی قیمت این کالا را

1 تا اختیار کردم سر منزل رضا را مملوک خویش دیدم فرماندهٔ قضا را

2 تا ترک جان نگفتم آسوده‌دل نخفتم تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را

3 چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را

4 دردا که کشت ما را شیرین لبی که می‌گفت من داده‌ام به عیسی انفاس جان‌فزا را

1 به جان تا شوق جانان است ما را چه آتش‌ها که بر جان است ما را

2 بلای سختی و برگشته بختی از آن برگشته مژگان است ما را

3 از آن آلوده دامانیم در عشق که خون دل به دامان است ما را

4 حدیث زلف جانان در میان است سخن زان رو پریشان است ما را

1 در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را آن‌جا که می‌رساند پیغامهای ما را

2 گوشی که هیچ نشنید فریاد پادشاهان خواهد کجا شنیدن داد دل گدا را

3 در پیش ماه‌رویان سر خط بندگی ده کاین جا کسی نخوانده‌ست فرمان پادشا را

4 تا ترک جان نگفتم، آسوده دل نخفتم تا سیر خود نکردم نشناختم خدا را

1 نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا ز چین طرهٔ او فتنه‌ها در چین شود پیدا

2 کی از برج فلک ماهی بدین خوبی شود طالع کی از صحن چمن سروی بدین تمکین شود پیدا

3 هر آن دل را که با زلف دل‌آویزش بود الفت کجا طاقت شود ممکن کجا تسکین شود پیدا

4 صبا کاش آن مسلسل سنبل مشکین بیفشاند که از هر حلقه‌اش چندین دل مسکین شود پیدا

1 مکن حجاب وجودت لباس دیبا را که نیست حاجت دیبا وجود زیبا را

2 تو را برهنه در آغوش باید آوردن گرفتی از همه عضوت مراد اعضا را

3 ز پای تا به سرت می‌مکم چو نیشکر به دستم ار بسپارند آن سر و پا را

4 هنوز اهل صفا پرده در میان دارند بیار ساقی مجلس می مصفا را

1 زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را

2 سزاست گر صف ترکان به یکدگر شکنی که صف شکن مژهٔ لشگر افکن است تو را

3 توان شناختن از چشم مست کافر تو که خون ناحق مردم به گردن است تو را

4 چگونه روز جزا دامنت به دست آرم که دست خلق دو عالم به دامن است تو را

1 گر باغبان نظر به گلستان کند تو را بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را

2 گر صبح‌دم به دامن گلشن گذر کنی دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را

3 مشرق هزار پاره کند جیب خویشتن گر یک نظر به چاک گریبان کند تو را

4 ای کاش چهرهٔ تو سحر بنگرد سپهر تا قبله گاه مهر درخشان کند تو را

1 کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

2 غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

3 با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

4 چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را

1 گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را

2 گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را

3 سرمایهٔ جان باختم تن را ز جان پرداختم آخر به مردن ساختم تدبیر هجران تو را

4 هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه‌ای اما دل بشکسته‌ام نشکست پیمان تو را

آثار فروغی بسطامی

53 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فروغی بسطامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فروغی بسطامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی