چو شد کار توران از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 23
1. چو شد کار توران زمین ساخته
دل شاه ز اندیشه پرداخته
...
1. چو شد کار توران زمین ساخته
دل شاه ز اندیشه پرداخته
...
1. چو شد ساخته کار آتشکده
همان جای نوروز و جشن سده
...
1. سیوم روز بزم ردان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند
...
1. به نرسی چنین گفت یک روز شاه
کز ایدر برو با نگین و کلاه
...
1. سپهبد فرستاده را پیش خواند
بران نامور پیشگاهش نشاند
...
1. چو خورشید بر چرخ بنمود دست
شهنشاه بر تخت زرین نشست
...
1. چو از کار رومی بپردخت شاه
دلش گشت پیچان ز کار سپاه
...
1. وزیر خردمند بر پای خاست
چنین گفت کی خسرو داد و راست
...
1. چو بنهاد بر نامهبر مهر شاه
برآراست بر ساز نخچیرگاه
...
1. چو بشنید شد نامه را خواستار
شگفتی بماند اندران نامدار
...
1. چو بشنید شنگل به بهرام گفت
که رای تو با مردمی نیست جفت
...
1. ز بهرام شنگل شد اندرگمان
که این فر و این برز و تیر و کمان
...