5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 چو برگشت و آمد به درگاه قصر ببخشید دینار چندی به نصر

2 توانگر شد آنکس که درویش بود وگر خوردش از کوشش خویش بود

3 وزان جایگه شاد لشکر براند به جده درآمد فراوان نماند

4 سپه را بفرمود تا هرکسی بسازند کشتی و زورق بسی

1 سکندر چو بشنید از یادگیر بفرمود تا پیش او شد دبیر

2 نوشتند پس نامه‌ای بر حریر ز شیراوژن اسکندر شهرگیر

3 به نزدیک قیدافهٔ هوشمند شده نام او در بزرگی بلند

4 نخست آفرین خداوند مهر فروزندهٔ ماه و گردان سپهر

1 چو اسکندر آن نامهٔ او بخواند بزد نای رویین و لشکر براند

2 همی رفت یک ماه پویان به راه چو آمد سوی مرز او با سپاه

3 یکی پادشا بود فریان به نام ابا لشکر و گنج و گسترده کام

4 یکی شارستان داشت با ساز جنگ سراپردهٔ او ندیدی پلنگ

1 جهانجوی ده نامور برگزید ز مردان رومی چنانچون سزید

2 که بودند یکسر هم‌آواز اوی نگه داشتندی همه راز اوی

3 چنین گفت کاکنون به راه اندرون مخوانید ما را جز از بیقطون

4 همی رفت پیش اندرون قیدروش سکندر سپرده بدو چشم و گوش

1 بخندید قیدافه از کار اوی ازان مردی و تند گفتار اوی

2 بدو گفت کای خسرو شیرفش به مردی مگردان سر خویش کش

3 نه از فر تو کشته شد فور هند نه دارای داراب و گردان سند

4 که برگشت روز بزرگان دهر ز اختر ترا بیشتر بود بهر

1 سکندر بیامد دلی همچو کوه رها گشته از شاه دانش پژوه

2 نبودش ز قیدافه چین در به روی نبرداشت هرگز دل از آرزوی

3 ببود آن شب و بامداد پگاه ز ایوان بیامد به نزدیک شاه

4 سپهدار در خان پیل‌استه بود همه گرد بر گرد او رسته بود

1 چو طینوش گفت سکندر شنید به کردار باد دمان بردمید

2 بدو گفت کای ناکس بی‌خرد ترا مردم از مردمان نشمرد

3 ندانی که پیش که داری نشست بر شاه منشین و منمای دست

4 سرت پر ز تیزی و کنداوریست نگویی مرا خود که شاه تو کیست

1 همی چاره جست آن شب دیریاز چو خورشید بنمود چینی طراز

2 برافراخت از کوه زرین درفش نگونسار شد پرنیانی بنفش

3 سکندر بیامد به نزدیک شاه پرستنده برخاست از بارگاه

4 به رسمی که بودش فرود آورید جهانجوی پیش سپهبد چمید

1 وزان جایگه لشکر اندر کشید دمان تا به شهر برهمن رسید

2 بدان تا ز کردارهای کهن بپرسد ز پرهیزگاران سخن

3 برهمن چو آگه شد از کار شاه که آورد زان روی لشگر به راه

4 پرستنده مرد اندر آمد ز کوه شدند اندران آگهی همگروه

1 همی رفت منزل به منزل به راه ز ره رنجه و مانده یکسر سپاه

2 ز شهر برهمن به جایی رسید یکی بی‌کران ژرف دریا بدید

3 بسان زنان مرد پوشیده روی همی رفت با جامه و رنگ و بوی

4 زبانها نه تازی و نه خسروی نه ترکی نه چینی و نه پهلوی

آثار ابوالقاسم فردوسی

5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.