5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 سکندر سپه را به بابل کشید ز گرد سپه شد هوا ناپدید

2 همی راند یک ماه خود با سپاه ندیدند زیشان کس آرامگاه

3 بدین‌گونه تا سوی کوهی رسید ز دیدار دیده سرش ناپدید

4 به سر بر یکی ابر تاریک بود به کیوان تو گفتی که نزدیک بود

1 وزان روی لشکر سوی چین کشید سر نامداران به بیرون کشید

2 همی راند منزل به منزل به دشت چهل روز تا پیش دریا گذشت

3 ز دیبا سراپرده‌ای برکشید سپه را به منزل فرود آورید

4 یکی نامه فرمود پس تا دبیر نویسد ز اسکندر شهرگیر

1 ز راه بیابان به شهری رسید ببد شاد کآواز مردم شنید

2 همه بوم و بر باغ آباد بود در مردم از خرمی شاد بود

3 پذیره شدندش بزرگان شهر کسی را که از مردمی بود بهر

4 برو همگنان آفرین خواندند همه زر و گوهر برافشاندند

1 به بابل هم‌ان روز شد دردمند بدانست کامد به تنگی گزند

2 دبیر جهاندیده را پیش خواند هرانچش به دل بود با او براند

3 به مادر یکی نامه فرمود و گفت که آگاهی مرگ نتوان نهفت

4 ز گیتی مرا بهره این بد که بود زمان چون نکاهد نشاید فزود

1 بدان جایگه شاه ماهی بماند پس‌انگه بجنبید و لشکر براند

2 ازان سبز دریا چو گشتند باز بیابان گرفتند و راه دراز

3 چو منزل به منزل به حلوان رسید یکی مایه‌ور باره و شهر دید

4 به پیش آمدندش بزرگان شهر کسی کش ز نام و خرد بود بهر

1 چو آگاه شد لشکر از درد شاه جهان گشت بر نامداران سپاه

2 به تخت بزرگی نهادند روی جهان شد سراسر پر از گفت‌وگوی

3 سکندر چو از لشکر آگاه شد بدانست کش روز کوتاه شد

4 بفرمود تا تخت بیرون برند از ایوان شاهی به هامون برند

1 الا ای برآورده چرخ بلند چه داریی به پیری مرا مستمند

2 چو بودم جوان در برم داشتی به پیری چرا خوار بگذاشتی

3 همی زرد گردد گل کامگار همی پرنیان گردد از رنج خار

4 دو تا گشت آن سرو نازان به باغ همان تیره گشت آن گرامی چراغ

1 چو آمد سکندر به اسکندری جهان را دگرگونه شد داوری

2 به هامون نهادند صندوق اوی زمین شد سراسر پر از گفت‌وگوی

3 به اسکندری کودک و مرد و زن به تابوت او بر شدند انجمن

4 اگر برگرفتی ز مردم شمار مهندس فزون آمدی صد هزار

1 بدانست کش مرگ نزدیک شد بروبر همی روز تاریک شد

2 بران بودش اندیشه کاندر جهان نماند کسی از نژاد مهان

3 که لشکر کشد جنگ را سوی روم نهد پی بران خاک آباد بوم

4 چو مغز اندرین کار خودکامه کرد هم‌انگه سطالیس را نامه کرد

آثار ابوالقاسم فردوسی

5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.