5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 فرستاده برگشت زان مرز و بوم بیامد به نزدیک پیران روم

2 چو آن موبدان پاسخ شهریار بدیدند با رنج دیده سوار

3 از ایوان به نزدیک شاه آمدند بران نامور بارگاه آمدند

4 سپهدار هندوستان شاد شد که از رنج اسکندر آزاد شد

1 چو شد کار آن سرو بن ساخته به آیین او جای پرداخته

2 بپردخت ازان پس به داننده مرد که چون خیزد از دانش اندر نبرد

3 پر از روغن گاو جامی بزرگ فرستاد زی فیلسوف سترگ

4 که این را به اندامها در بمال سرون و میان و بر و پشت و یال

1 بفرمود تا رفت پیشش پزشک که علت بگفتی چو دیدی سرشک

2 سر دردمندی بدو گفت چیست که بر درد زان پس بباید گریست

3 بدو گفت هر کس که افزون خورد چو بر خوان نشیند خورش ننگرد

4 نباشد فراوان خورش تن درست بزرگ آنک او تن درستی بجست

1 ازان پس بفرمود کان جام زرد بیارند پر کرده از آب سرد

2 همی خورد زان جام زر هرکس آب ز شبگیر تا بود هنگام خواب

3 بخوردند آب از پی خرمی ز خوردن نیامد بدو در کمی

4 بدان فیلسوف آن زمان شاه گفت که این دانش از من نباید نهفت

1 ز میلاد چون باد لشکر براند به قنوج شد گنجش آنجا بماند

2 چو آورد لشکر به نزدیک فور یکی نامه فرمود پر جنگ و شور

3 ز شاهنشه اسکندر فیلقوس فروزندهٔ آتش و نعم و بوس

4 سوی فور هندی سپهدار هند بلند اختر و لشکر آرای سند

1 چو آن نامه برخواند فور سترگ برآشفت زان نامدار بزرگ

2 هم‌انگه یکی تند پاسخ نوشت به پالیز کینه درختی بکشت

3 سر نامه گفت از خداوندپاک بباید که باشیم با ترس و باک

4 نگوییم چندین سخن بر گزاف که بیچاره باشد خداوند لاف

1 چو پاسخ به نزد سکندر رسید هم‌انگه ز لشکر سران برگزید

2 که باشند شایسته و پیش‌رو به دانش کهن گشته و سال نو

3 سوی فور هندی سپاهی براند که روی زمین جز به دریا نماند

4 به هر سو همی رفت زان‌سان سپاه تو گفتی جز آن بر زمین نیست راه

1 چو اسکندر آمد به نزدیک فور بدید آن سپه این سپه را ز دور

2 خروش آمد و گرد رزم او دو روی برفتند گردان پرخاشجوی

3 به اسپ و به نفط آتش اندر زدند همه لشکر فور برهم زدند

4 از آتش برافروخت نفط سیاه بجنبید ازان کاهنین بد سپاه

1 چو لشکر شد از خواسته بی‌نیاز برو ناگذشته زمانی دراز

2 به شبگیر برخاست آوای کوس هوا شد به کردار چشم خروس

3 ز بس نیزه و پرنیانی درفش ستاره شده سرخ و زرد و بنفش

4 سکندر بیامد به سوی حرم گروهی ازو شاد و بهری دژم

آثار ابوالقاسم فردوسی

5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.