5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 چنین گفت گویندهٔ پهلوی شگفت آیدت کاین سخن بشنوی

2 یکی شاه بد هند را نام کید نکردی جز از دانش و رای صید

3 دل بخردان داشت و مغز ردان نشست کیان افسر موبدان

4 دمادم به ده شب پس یکدگر همی خواب دید این شگفتی نگر

1 فرستاده برگشت زان مرز و بوم بیامد به نزدیک پیران روم

2 چو آن موبدان پاسخ شهریار بدیدند با رنج دیده سوار

3 از ایوان به نزدیک شاه آمدند بران نامور بارگاه آمدند

4 سپهدار هندوستان شاد شد که از رنج اسکندر آزاد شد

1 ز عموریه مادرش را بخواند چو آمد سخنهای دارا براند

2 بدو گفت نزد دلارای شو به خوبی به پیوند گفتار نو

3 به پرده درون روشنک را ببین چو دیدی ز ما کن برو آفرین

4 ببر طوق با یاره و گوشوار یکی تاج پر گوهر شاهوار

1 وزان جایگه لشکر اندر کشید دمان تا به شهر برهمن رسید

2 بدان تا ز کردارهای کهن بپرسد ز پرهیزگاران سخن

3 برهمن چو آگه شد از کار شاه که آورد زان روی لشگر به راه

4 پرستنده مرد اندر آمد ز کوه شدند اندران آگهی همگروه

1 چو طینوش گفت سکندر شنید به کردار باد دمان بردمید

2 بدو گفت کای ناکس بی‌خرد ترا مردم از مردمان نشمرد

3 ندانی که پیش که داری نشست بر شاه منشین و منمای دست

4 سرت پر ز تیزی و کنداوریست نگویی مرا خود که شاه تو کیست

1 چو اسکندر آن نامهٔ او بخواند بزد نای رویین و لشکر براند

2 همی رفت یک ماه پویان به راه چو آمد سوی مرز او با سپاه

3 یکی پادشا بود فریان به نام ابا لشکر و گنج و گسترده کام

4 یکی شارستان داشت با ساز جنگ سراپردهٔ او ندیدی پلنگ

1 چو نزدیکی نرم‌پایان رسید نگه کرد و مردم بی‌اندازه دید

2 نه اسپ و نه جوشن نه تیغ و نه گرز ازان هر یکی چون یکی سرو برز

3 چو رعد خروشان برآمد غریو برهنه سپاهی به کردار دیو

4 یکی سنگ‌باران بکردند سخت چو باد خزان برزند بر درخت

1 سکندر چو بشنید شد سوی کوه به دیدار بر تیغ شد بی‌گروه

2 سرافیل را دید صوری به دست برافراخته سر ز جای نشست

3 پر از باد لب دیدگان پرزنم که فرمان یزدان کی آید که دم

4 چو بر کوه روی سکندر بدید چو رعد خروشان فغان برکشید

1 سکندر بیامد دلی همچو کوه رها گشته از شاه دانش پژوه

2 نبودش ز قیدافه چین در به روی نبرداشت هرگز دل از آرزوی

3 ببود آن شب و بامداد پگاه ز ایوان بیامد به نزدیک شاه

4 سپهدار در خان پیل‌استه بود همه گرد بر گرد او رسته بود

1 بخندید قیدافه از کار اوی ازان مردی و تند گفتار اوی

2 بدو گفت کای خسرو شیرفش به مردی مگردان سر خویش کش

3 نه از فر تو کشته شد فور هند نه دارای داراب و گردان سند

4 که برگشت روز بزرگان دهر ز اختر ترا بیشتر بود بهر

آثار ابوالقاسم فردوسی

5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.