بفرمود تا رفت از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 13
1. بفرمود تا رفت پیشش پزشک
که علت بگفتی چو دیدی سرشک
...
1. بفرمود تا رفت پیشش پزشک
که علت بگفتی چو دیدی سرشک
...
1. ازان پس بفرمود کان جام زرد
بیارند پر کرده از آب سرد
...
1. ز میلاد چون باد لشکر براند
به قنوج شد گنجش آنجا بماند
...
1. چو آن نامه برخواند فور سترگ
برآشفت زان نامدار بزرگ
...
1. چو پاسخ به نزد سکندر رسید
همانگه ز لشکر سران برگزید
...
1. چو اسکندر آمد به نزدیک فور
بدید آن سپه این سپه را ز دور
...
1. چو لشکر شد از خواسته بینیاز
برو ناگذشته زمانی دراز
...
1. چو برگشت و آمد به درگاه قصر
ببخشید دینار چندی به نصر
...
1. سکندر چو بشنید از یادگیر
بفرمود تا پیش او شد دبیر
...
1. چو اسکندر آن نامهٔ او بخواند
بزد نای رویین و لشکر براند
...
1. جهانجوی ده نامور برگزید
ز مردان رومی چنانچون سزید
...