5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 سکندر چو بر تخت بنشست گفت که با جان شاهان خرد باد جفت

2 که پیروزگر در جهان ایزدست جهاندار کز وی نترسد بدست

3 بد و نیک هم بگذرد بی‌گمان رهایی نباشد ز چنگ زمان

4 هرانکس که آید بدین بارگاه که باشد ز ما سوی ما دادخواه

1 بفرمود تا پیش او شد دبیر قلم خواست چینی و رومی حریر

2 نویسنده از کلک چون خامه کرد سوی مادر روشنک نامه کرد

3 که یزدان ترا مزد نیکان دهاد بداندیش را درد پیکان دهاد

4 نوشتم یکی نامه‌ای پیش ازین نوشته درو دردها بیش ازین

1 دلارای چون آن سخنها شنید یکی باد سرد از جگر برکشید

2 ز دارا ز دیده ببارید خون که بد ریخته زیر خاک اندرون

3 نویسندهٔ نامه را پیش خواند همه خون ز مژگان به رخ برفشاند

4 مر آن نامه را خوب پاسخ نوشت سخنهای با مغز و فرخ نوشت

1 ز عموریه مادرش را بخواند چو آمد سخنهای دارا براند

2 بدو گفت نزد دلارای شو به خوبی به پیوند گفتار نو

3 به پرده درون روشنک را ببین چو دیدی ز ما کن برو آفرین

4 ببر طوق با یاره و گوشوار یکی تاج پر گوهر شاهوار

1 چنین گفت گویندهٔ پهلوی شگفت آیدت کاین سخن بشنوی

2 یکی شاه بد هند را نام کید نکردی جز از دانش و رای صید

3 دل بخردان داشت و مغز ردان نشست کیان افسر موبدان

4 دمادم به ده شب پس یکدگر همی خواب دید این شگفتی نگر

1 چو بشنید مهران ز کید این سخن بدو گفت ازین خواب دل بد مکن

2 نه کمتر شود بر تو نام بلند نه آید بدین پادشاهی گزند

3 سکندر بیارد سپاهی گران ز روم و ز ایران گزیده سران

4 چو خواهی که باشد ترا آب‌روی خرد یار کن رزم او را مجوی

1 سکندر چو کرد اندر ایران نگاه بدانست کو را شد آن تاج و گاه

2 همی راه و بی‌راه لشکر کشید سوی کید هندی سپه برکشید

3 به جایی که آمد سکندر فراز در شارستانها گشادند باز

4 ازان مرز کس را به مردم نداشت ز ناهید مغفر همی برگذاشت

1 چو نامه بر کید هندی رسید فرستادهٔ پادشا را بدید

2 فراوانش بستود و بنواختش به نیکی بر خویش بنشاختش

3 بدو گفت شادم ز فرمان اوی زمانی نگردم ز پیمان اوی

4 ولیکن برین گونه ناساخته بیایم دمان گردن افراخته

1 فرستاده آمد به کردار باد بگفت آنچ بشنید و نامه بداد

2 سکندر فرستاده از گفت رو به نزدیک آن نامور بازشو

3 بگویش که آن چیست کاندر جهان کسی را نبود آشکار و نهان

4 بدیدند خود بودنی هرچ بود سپهر آفرینش نخواهد فزود

1 گزین کرد زان رومیان مرد چند خردمند و بادانش و بی‌گزند

2 یکی نامه بنوشت پس شهریار پر از پوزش و رنگ و بوی و نگار

3 که نه نامور ز استواران خویش ازین پرهنر نامداران خویش

4 خردمند و بادانش و شرم و رای جهانجوی و پردانش و رهنمای

آثار ابوالقاسم فردوسی

5 اثر از پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اسکندر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.