ز یزدان بر آن شاه از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. ز یزدان بر آن شاه باد آفرین
که نازد بدو تاج و تخت و نگین
...
1. ز یزدان بر آن شاه باد آفرین
که نازد بدو تاج و تخت و نگین
...
1. چو شد کار پیران ویسه به سر
به جنگ دگر شاه پیروزگر
...
1. سپهدار توران از آن سوی جاج
نشسته به آرام بر تخت عاج
...
1. چو آگاه شد شهریار جهان
ز گفتار بیدار کارآگهان
...
1. بدو گفت شاه ای سرفراز مرد
نه گرم آزموده ز گیتی نه سرد
...
1. بفرمود تا قارن نیکخواه
شود باز و پاسخ گزارد ز شاه
...
1. چو روشن شد آن چادر لاژورد
جهان شد به کردار یاقوت زرد
...
1. چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو
...