5 اثر از داستان سیاوش در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان سیاوش در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

داستان سیاوش در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 بسی برنیامد برین روزگار که رنگ اندر آمد به خرم بهار

2 جدا گشت زو کودکی چون پری به چهره بسان بت آزری

3 بگفتند با شاه کاووس کی که برخوردی از ماه فرخنده‌پی

4 یکی بچهٔ فرخ آمد پدید کنون تخت بر ابر باید کشید

1 کنون ای سخن گوی بیدار مغز یکی داستانی بیرای نغز

2 سخن چون برابر شود با خرد روان سراینده رامش برد

3 کسی را که اندیشه ناخوش بود بدان ناخوشی رای اوگش بود

4 همی خویشتن را چلیپا کند به پیش خردمند رسوا کند

1 چنین گفت موبد که یک روز طوس بدانگه که برخاست بانگ خروس

2 خود و گیو گودرز و چندی سوار برفتند شاد از در شهریار

3 به نخچیر گوران به دشت دغوی ابا باز و یوزان نخچیر جوی

4 فراوان گرفتند و انداختند علوفه چهل روزه را ساختند

1 بسی برنیامد برین روزگار که رنگ اندر آمد به خرم بهار

2 جدا گشت زو کودکی چون پری به چهره بسان بت آزری

3 بگفتند با شاه کاووس کی که برخوردی از ماه فرخنده‌پی

4 یکی بچهٔ فرخ آمد پدید کنون تخت بر ابر باید کشید

1 بدین داستان نیز شب برگذشت سپهر از بر کوه تیره بگشت

2 نشست از بر تخت سودابه شاد ز یاقوت و زر افسری برنهاد

3 همه دختران را بر خویش خواند بیراست و بر تخت زرین نشاند

4 چنین گفت با هیربد ماه‌روی کز ایدر برو با سیاوش بگوی

1 بدین داستان نیز شب برگذشت سپهر از بر کوه تیره بگشت

2 نشست از بر تخت سودابه شاد ز یاقوت و زر افسری برنهاد

3 همه دختران را بر خویش خواند بیراست و بر تخت زرین نشاند

4 چنین گفت با هیربد ماه‌روی کز ایدر برو با سیاوش بگوی

1 بدین داستان نیز شب برگذشت سپهر از بر کوه تیره بگشت

2 نشست از بر تخت سودابه شاد ز یاقوت و زر افسری برنهاد

3 همه دختران را بر خویش خواند بیراست و بر تخت زرین نشاند

4 چنین گفت با هیربد ماه‌روی کز ایدر برو با سیاوش بگوی

1 چو یک پاس بگذشت از تیره شب چنان چون کسی راز گوید به تب

2 خروشی برآمد ز افراسیاب بلرزید بر جای آرام و خواب

3 پرستندگان تیز برخاستند خروشیدن و غلغل آراستند

4 چو آمد به گرسیوز آن آگهی که شد تیره دیهیم شاهنشهی

1 به مهر اندرون بود شاه جهان که بشنید گفتار کارآگهان

2 که افراسیاب آمد و صدهزار گزیده ز ترکان شمرده سوار

3 سوی شهر ایران نهادست روی وزو گشت کشور پر از گفت و گوی

4 دل شاه کاووس ازان تنگ شد که از بزم رایش سوی جنگ شد

1 بیاورد گرسیوز آن خواسته که روی زمین زو شد آراسته

2 دمان تا لب رود جیحون رسید ز گردان فرستاده‌ای برگزید

3 بدان تا رساند به شاه آگهی که گرسیوز آمد بدان فرهی

4 به کشتی به یکروز بگذاشت آب بیامد سوی بلخ دل پر شتاب

آثار ابوالقاسم فردوسی

5 اثر از داستان سیاوش در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان سیاوش در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.