1 دبیر پژوهنده را پیش خواند سخنهای آگنده را برفشاند
2 نخست آفریننده را یاد کرد ز وام خرد جانش آزاد کرد
3 ازان پس خرد را ستایش گرفت ابر شاه ترکان نیایش گرفت
4 که ای شاه پیروز و به روزگار زمانه مبادا ز تو یادگار
1 چو از سروبن دور گشت آفتاب سر شهریار اندرآمد به خواب
2 چه خوابی که چندین زمان برگذشت نجنبیند و بیدار هرگز نگشت
3 چو از شاه شد گاه و میدان تهی مه خورشید بادا مه سرو سهی
4 چپ و راست هر سو بتابم همی سر و پای گیتی نیابم همی
1 دبیر پژوهنده را پیش خواند سخنهای آگنده را برفشاند
2 نخست آفریننده را یاد کرد ز وام خرد جانش آزاد کرد
3 ازان پس خرد را ستایش گرفت ابر شاه ترکان نیایش گرفت
4 که ای شاه پیروز و به روزگار زمانه مبادا ز تو یادگار
1 شبی قیرگون ماه پنهان شده به خواب اندرون مرغ و دام و دده
2 چنان دید سالار پیران به خواب که شمعی برافروختی ز آفتاب
3 سیاوش بر شمع تیغی به دست به آواز گفتی نشاید نشست
4 کزین خواب نوشین سر آزاد کن ز فرجام گیتی یکی یاد کن
1 چو از سروبن دور گشت آفتاب سر شهریار اندرآمد به خواب
2 چه خوابی که چندین زمان برگذشت نجنبیند و بیدار هرگز نگشت
3 چو از شاه شد گاه و میدان تهی مه خورشید بادا مه سرو سهی
4 چپ و راست هر سو بتابم همی سر و پای گیتی نیابم همی
1 چو آگاهی آمد به کاووس شاه که شد روزگار سیاوش تباه
2 به کردار مرغان سرش را ز تن جدا کرد سالار آن انجمن
3 ابر بیگناهش به خنجر به زار بریدند سر زان تن شاهوار
4 بنالد همی بلبل از شاخ سرو چو دراج زیر گلان با تذرو
1 شبی قیرگون ماه پنهان شده به خواب اندرون مرغ و دام و دده
2 چنان دید سالار پیران به خواب که شمعی برافروختی ز آفتاب
3 سیاوش بر شمع تیغی به دست به آواز گفتی نشاید نشست
4 کزین خواب نوشین سر آزاد کن ز فرجام گیتی یکی یاد کن
1 چو آگاهی آمد به کاووس شاه که شد روزگار سیاوش تباه
2 به کردار مرغان سرش را ز تن جدا کرد سالار آن انجمن
3 ابر بیگناهش به خنجر به زار بریدند سر زان تن شاهوار
4 بنالد همی بلبل از شاخ سرو چو دراج زیر گلان با تذرو
1 چو لشکر بیامد ز دشت نبرد تنان پر ز خون و سران پر ز گرد
2 خبر شد ز ترکان به افراسیاب که بیدار بخت اندرآمد به خواب
3 همان سرخه نامور کشته شد چنان دولت تیز برگشته شد
4 بریده سرش را نگونسار کرد تنش را به خون غرقه بر دار کرد
1 چو خورشید برزد سر از کوهسار بگسترد یاقوت بر جویبار
2 تهمتن همه خواسته گرد کرد ببخشید یکسر به مردان مرد
3 خروش آمد و نالهٔ کرنای تهمتن برانگیخت لشکر ز جای
4 نهادند سر سوی افراسیاب همه رخ ز کین سیاوش پر آب