1 چو یک پاس بگذشت از تیره شب چنان چون کسی راز گوید به تب
2 خروشی برآمد ز افراسیاب بلرزید بر جای آرام و خواب
3 پرستندگان تیز برخاستند خروشیدن و غلغل آراستند
4 چو آمد به گرسیوز آن آگهی که شد تیره دیهیم شاهنشهی
1 بیاورد گرسیوز آن خواسته که روی زمین زو شد آراسته
2 دمان تا لب رود جیحون رسید ز گردان فرستادهای برگزید
3 بدان تا رساند به شاه آگهی که گرسیوز آمد بدان فرهی
4 به کشتی به یکروز بگذاشت آب بیامد سوی بلخ دل پر شتاب
1 هیونی بیاراست کاووس شاه بفرمود تا بازگردد به راه
2 نویسندهٔ نامه را پیش خواند به کرسی زر پیکرش برنشاند
3 یکی نامه فرمود پر خشم و جنگ زبان تیز و رخساره چون بادرنگ
4 نخست آفرین کرد بر کردگار خداوند آرامش و کارزار
1 هیونی بیاراست کاووس شاه بفرمود تا بازگردد به راه
2 نویسندهٔ نامه را پیش خواند به کرسی زر پیکرش برنشاند
3 یکی نامه فرمود پر خشم و جنگ زبان تیز و رخساره چون بادرنگ
4 نخست آفرین کرد بر کردگار خداوند آرامش و کارزار
1 چو خورشید تابنده بنمود پشت هوا شد سیاه و زمین شد درشت
2 سیاووش لشکر به جیحون کشید به مژگان همی از جگر خون کشید
3 چو آمد به ترمذ درون بام و کوی بسان بهاران پر از رنگ و بوی
4 چنان بد همه شهرها تا به چاچ تو گفتی عروسیست باطوق و تاج
1 چو خورشید تابنده بنمود پشت هوا شد سیاه و زمین شد درشت
2 سیاووش لشکر به جیحون کشید به مژگان همی از جگر خون کشید
3 چو آمد به ترمذ درون بام و کوی بسان بهاران پر از رنگ و بوی
4 چنان بد همه شهرها تا به چاچ تو گفتی عروسیست باطوق و تاج
1 چو خورشید تابنده بنمود پشت هوا شد سیاه و زمین شد درشت
2 سیاووش لشکر به جیحون کشید به مژگان همی از جگر خون کشید
3 چو آمد به ترمذ درون بام و کوی بسان بهاران پر از رنگ و بوی
4 چنان بد همه شهرها تا به چاچ تو گفتی عروسیست باطوق و تاج
1 چو خورشید تابنده بنمود پشت هوا شد سیاه و زمین شد درشت
2 سیاووش لشکر به جیحون کشید به مژگان همی از جگر خون کشید
3 چو آمد به ترمذ درون بام و کوی بسان بهاران پر از رنگ و بوی
4 چنان بد همه شهرها تا به چاچ تو گفتی عروسیست باطوق و تاج
1 نگه کرد گرسیوز نامدار سواران ترکان گزیده هزار
2 خنیده سپاه اندرآورد گرد بشد شادمان تا سیاووش گرد
3 سیاوش چو بشنید بسپرد راه پذیره شدش تازیان با سپاه
4 گرفتند مر یکدگر را کنار سیاوش بپرسید از شهریار
1 نگه کرد گرسیوز نامدار سواران ترکان گزیده هزار
2 خنیده سپاه اندرآورد گرد بشد شادمان تا سیاووش گرد
3 سیاوش چو بشنید بسپرد راه پذیره شدش تازیان با سپاه
4 گرفتند مر یکدگر را کنار سیاوش بپرسید از شهریار