1 خزان آمد بهاران شد به یغما گلم پژمرد، سرو افتاد از پا
2 تو دیدی ظهر کاسد گشته بازار درآ فایز، دکان عصرانه بگشا
1 مکحل نرگسان منما نگارا زآب آتش مزن بر جان ما را
2 جدا بودن ز تو نز بیوفائیست چه سازد فایز از حکم قضا را؟
1 ز هر دلبر مجو رسم وفا را ز هر آهو مجو مشک ختا را
2 زفایز جو وفا کز بعد مردن دمد از تربتش مهر گیا را
1 به یکسو جمع کرده زلف چون شب برون آورده مه از برج عقرب
2 به عارض یار فایز خوش فکنده لف و نشرمشوش با مرتب
1 سحردانی نسیمش از چه خوشبوست؟ زشبنم ریزه های آن گل روست
2 خروش بلبلان فایز به گلشن همه از شوق گلبرگ رخ اوست
1 مرا گه غم دهد، گه غمگسار است گهی نامهربان، گه دوستدارست
2 دل فایز برد گه، گه دهد باز مثال الفت موج و کنار است
1 مسلسل زلف عنبر فامش اینست برای صید دلها دامش اینست
2 عتاب آلوده رخ بی پرده فایز علامتهای قتل عامش اینست
1 دوچشمش گفت: «کابرو فتنه جویست حقیقت کج نشین و راست گویست.»
2 دو مژگان گفت:«با فایز حذر کن که خنجر دست ترک تندخویست»
1 سحر شور عنا دل بر چمنهاست ز شبنم زلف سنبل در شکنهاست
2 دل فایز همه ذوق لب یار چو دیوانه ز خود با خود سخنهاست
1 شدم پیر و کمان قد و عصا دست دلم از شوق مهرویان نشد پست
2 دل فایز چو باز پر شکسته هنوز اندر خیالش صیدها هست