مرا خلد برین دی بودیم جا از فایز دوبیتی 1
1. مرا خلد برین دی بودیم جا
کنونم دوزخ است امروز ماوا
...
1. مرا خلد برین دی بودیم جا
کنونم دوزخ است امروز ماوا
...
1. اگر خواهی بسوزانی جهان را
رخی بنما بیفشان گیسوان را
...
1. به رخ جا دادهای زلف سیه را
به کام عقرب افکندی تو مه را
...
1. به زیر پرده آن روی دلآرا
بود چون شمع در فانوس پیدا
...
1. صنم تا کی دل ما را کنی آب
دل نازک ندارد اینقدر تاب
...
1. سحرگه زورق سیمین مهتاب
چو در دریای اخضر گشت غرقاب
...
1. دلم در نزد جانان است امشب
چو مرغ نیمبریان است امشب
...
1. نسیم روحپرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
...
1. سوار خنگ خوشرفتارم امشب
روانه جانب دلدارم امشب
...
1. بگو با دلبر ترسایی امشب
چه میشد گر که بی ترس آیی امشب
...
1. بتا بر طرف معجر کن نقابت
مهل بیپرده مانند آفتابت
...
1. اگر از رخ براندازی نقابت
کنند مردم خیال آفتابت
...