گهی سماع زنی گاه از فرخی سیستانی دیوان اشعار 1
1. گهی سماع زنی گاه بر بط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا
1. گهی سماع زنی گاه بر بط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا
1. راست گفتی عتاب او بر من
هست از بهر بردن جناب
1. ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه چتر بنفش تست
1. زو دوسترم هیچ کسی نیست و گرهست
آنم که همی گویم پازند قرانست
1. میان خواجه و توو میان خواجه و من
تفاوتست چنان چون میان زرو گمست
1. صحرای سنگ روی و که سنگلاخ را
از سم آهوان و گو زنان شیار کرد
1. دل بردو مرانیز به مردم نشمرد
گفتار چه سودست چو ورغ آب ببرد
1. چون درو عصیان و خذلان تو ای شه راه یافت
کاخها شد جای کوف و باغها شد جای خاد
1. در ایوانی که تو خواهی ترا باغ ارم سازد
چو ایوان مداین مر ترا ایوان و خم سازد
1. بهره تو آفرین می شد زسعد مشتری
رقم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بود
1. تا نبود چون همای فرخ کرگس
همچو نباشد به شبه باز خشین پند
1. با هنر او همه هنرها یافه
با سخن او همه سخنها ترفند