1 آزار داری ای یار زیرا که یک زمستان بگذشت و کس نیامدروزی زمانه زین در
2 روزی بدین درازی ما از تو جسته دوری کز تو خطایی آمد، وان از تو بودمنکر
3 ما با هزار دستان خو داشتیم آنجا بیداد کرد و بیشی زاغ سیه بدین در
4 تو تنگدل نگشتی بازاغ بد نکردی بنشستی و ببری خوش با چنان ستمگر
1 تا کی بوداین شوخی و تاکی بود این جنگ زین شوخی و زین جنگ نگردد دل من تنگ
2 صلحست مرابا تو و بامن نکنی صلح جنگست ترا با من و با تو نکنم جنگ
3 سنگست دلت مهر بر او تابان گه گه کز تافتن مهر گهر زاید در سنگ
4 فرسنگ به فرسنگ دوانم ز پی تو وزمن تو گریزانی فرسنگ به فرسنگ
1 ندهم دل به دست تو ندهم گربه تو دل دهم ز تو نرهم
2 کوی تو جایگاه فتنه شده ست بر سر کوی تو قدم ننهم
3 دوستان از فراق تو شکهند من همی از وصال تو شکهم
4 گرمن لابه ساز چرب سخن چه بسی لابه ها به دل ندهم
1 ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم مردم زتو وزین قبل از شادی فردم
2 تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد دردی نشناسم که به صد باره نخوردم
3 از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم امروز درین بتکده از آب به دردم
4 گویند کز آتش تبش و گرمی باشد پس چون که من از آتش غم بادم سردم
1 خدای داند بهتر که چیست در دل من ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
2 چو مهربانان در پیش من نهادی دل نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
3 همی ندانست این دل که دل سپردن تو همیشه کار تو بوده ست زرق و حیله و فن
4 دل تو آمده بوده ست تا دلم ببرد ببردو رفت به کام و مراد باز وطن
1 نوبهارآمدو بشکفت بیکبار جهان بر سر افکندزمین هر چه گهر داشت نهان
2 تاز خواب خوش بگشاد گل سوری شم لاله سرخ ببندد همی از خنده دهان
3 پرنیانها و پرندست کشیده همه باغ عاشقان گاه بر این سایه دوان گاه بر آن
4 اندر آن هفته که بگذشت جهان پیر نمود وندر این هفته جوانست کران تابه کران
1 باغبان! زیر سرو بن منشین نه کجا سرو نیست نیست زمین
2 نه همه سایه زیر سرو بود زیر شاخ سمن شو و بنشین
3 باغ تو پر درخت سایه ورست از پی خویشتن یکی بگزین
4 گرد آن سرو نارسیده مگرد رنگ آن سرو نارسیده مبین
1 چو روی تو نبود لاله بهاری نه چو قد تو نبود سرو جویباری نه
2 ز دلبران نبودچون تو دلشکن یاری زعاشقان نبود چون منی به زاری نه
3 ترا زمن همه جز بندگی نمودن نیست مرا ز تو همه جزدرد و رنج وخواری نه
4 به بیست شهر چو من عاشق غریوان نیست به صد بهار چو تو لعبتی بهاری نه
1 ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی درشرط مانبود که با من تو این کنی
2 دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا آگه نبوده ام که همی دانه افکنی
3 پنداشتم همی که دل ازدوستی دهی بر تو گمان که برد که تودشمن منی
4 دل دادن تواز پی آن بود تا مرا اندر فریبی و دلم از جای برکنی
1 ای جهانی ز تو به آزادی بر من از تو چراست بیدادی
2 دل من دادی و نبود مرا از دل بیوفای تو شادی
3 دل دهان دل به دوستی دادند تومرا دل به دشمنی دادی
4 قصدکردی به دل ربودن من برهلاک دلم بر استادی