بگرستم زار پیش آن کام از فرخی سیستانی رباعی 1
1. بگرستم زار پیش آن کام و هوا
گفتا مگری پند همی داد مرا
...
1. بگرستم زار پیش آن کام و هوا
گفتا مگری پند همی داد مرا
...
1. پیوسته همی جفا نمایی تو مرا
از برداری مگر تو دیوان جفا
...
1. گفتم رخ تو بهار خندان منست
گفت آن تو نیز باغ و بستان منست
...
1. این مشک سیه که یار را بالینست
پیرایه ماه و زینت پروینست
...
1. آن مشک سیه که با سمن پیوسته ست
از دیدن او دل جهانی خسته ست
...
1. دانم که دلم به مهر تو خرسندست
اندازه مهر تو ندانم چندست
...
1. این کار نگرکه از تو امروز مراست
بازار بهشتیان چنین باشد راست
...
1. غم دیدم از آن کس که مرا می باید
ببریدم از و تادل من بگشاید
...
1. پیوسته مرا همی نمایی بیداد
وانگاه ز من چشم همی داری داد
...
1. هر روز کمان گوشه تو بگراید
رو دلبرکی جو که ترا برباید
...
1. از زلف تو بوی عنبر و بان آید
زان تنگ دهان هزار چندان آید
...
1. صد ره گفتم که با من از عهد مخند
تا من به تو باشم از جهانی خرسند
...