1 صد بار زمن شنیده بودی کم و بیش کایزد همه را هر چه کنند آرد پیش
2 در کرده خویش مانده ای ای درویش چه چون کندی فزون زاندازه خویش
1 تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ گردد دل من همی زبترویان تنگ
2 نشگفت که از ستارگان دارم ننگ امروز که آفتاب دارم در چنگ
1 یاری بودی سخت بآیین و بسنگ همسایه تو بهانه جوی و دلتنگ
2 این خو تو ازو گرفته ای ای سرهنگ انگور ز انگور همی گیرد رنگ
1 یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سرما به دار سازد آونگ
2 القصه درین زمانه پر نیرنگ یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ
1 هر چند که از تو بوسه یابم گه بام در آخر شب مرا هوس آید کام
2 بوسه بده و کنار برتست حرام نشنودستی درو غزن باشد شام
1 گر خواسته ای تو ازپی خواسته ایم رویار دگر خواه که ماخواسته ایم
2 تو پنداری دل به تو آراسته ایم ما ای بت از آن سرای بر خاسته ایم
1 آن روز چه بد که با قضا یار شدم دیدار ترا به جان خریدار شدم
2 آن روز به بازی به سر کار شدم تا لاجرم امروز گرفتار شدم
1 تا در طلب دوست همی بشتابم عمرم به کران رسید و من در خوابم
2 گیرم که وصال دوست در خواهم یافت این عمرگذشته راکجا دریابم
1 جستم همه ساله ای پسر کام تو من خرسند همی بودم در دام تو من
2 سیر آمدم از بهانه خام تو من بریخ اکنون نگاشتم نام تومن
1 گویند که معشوق تو زشتست و سیاه گر زشت و سیاهست مرا نیست گناه
2 من عاشقم و دلم بر او گشته تباه عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه