گفتم که مرا زغم به سه از فرخی سیستانی رباعی 13
1. گفتم که مرا زغم به سه بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر
...
1. گفتم که مرا زغم به سه بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر
...
1. گویند گرفت یار تو یار دگر
از رشک همی گویند ای جان پدر
...
1. چون با یاران خشم کنی جان پدر
بر من مپریش خشم یاران دگر
...
1. ای ساده گل و ساده می و ساده شکر
زین کار که با تو کردم اندوه مخور
...
1. گفتم: که بیا وعده دوشینه بیار
ورنه بخروشم از تو اکنون چو هزار
...
1. ای گلبن نو رسیده در باغ بهار
گلهای ترا ز بیم خار بسیار
...
1. یک خانه بتانند به جای اندر خور
از تو مهتر و تو زایشان کهتر
...
1. زلف و خط آن سرو قد سیمین بر
از مشک مسلسلست یا سنبل تر
...
1. صد بار زمن شنیده بودی کم و بیش
کایزد همه را هر چه کنند آرد پیش
...
1. تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ
...
1. یاری بودی سخت بآیین و بسنگ
همسایه تو بهانه جوی و دلتنگ
...
1. یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سرما به دار سازد آونگ
...