1 از زلف تو بوی عنبر و بان آید زان تنگ دهان هزار چندان آید
2 زلف تو همی سوی دهان زان آید خربنده به خانه شتربان آید
1 صد ره گفتم که با من از عهد مخند تا من به تو باشم از جهانی خرسند
2 این پند ترا نیامد آن روز پسند هین خیز و دهل در چو بنپذیری پند
1 گفتم که مرا زغم به سه بوسه بخر دل تافته گشتی و گران کردی سر
2 از بهر سه بوسه ای بت بوسه شمر چو گاو به چرمگر، به من در منگر
1 گویند گرفت یار تو یار دگر از رشک همی گویند ای جان پدر
2 جانا تو به گفتگوی ایشان منگر خر خوبیند که غرقه شد پالانگر
1 چون با یاران خشم کنی جان پدر بر من مپریش خشم یاران دگر
2 دانی که منم زبونتر و عاجز تر پالان بزنی چو برنیایی با خر
1 ای ساده گل و ساده می و ساده شکر زین کار که با تو کردم اندوه مخور
2 چندان باشدکه به شوی جان پدر حال تو دگر گردد و کار تو دگر
1 گفتم: که بیا وعده دوشینه بیار ورنه بخروشم از تو اکنون چو هزار
2 گفتا: دهم ای همه جفا، نک زنهار! آواز مده که گوش دارد دیوار
1 ای گلبن نو رسیده در باغ بهار گلهای ترا ز بیم خار بسیار
2 زین کار که با تو کردم اندیشه مدار ایمن کردم گل ترا از غم خار
1 یک خانه بتانند به جای اندر خور از تو مهتر و تو زایشان کهتر
2 چونین تو به تک ز همگنان در مگذر نتوان به تکی به طوس شد جان پدر
1 زلف و خط آن سرو قد سیمین بر از مشک مسلسلست یا سنبل تر
2 زان زلف گفت عنبر و مشک خطر از خط بفزود روی او زینت و فر