1 آگاه نگشتم که درین دیر کیام یا خود چیام و از چیام و بهر چیام
2 معلومم نی که آدمی یا زمیام یا خاک زمین ز من چه سان آدمیام؟
1 از محنت عاشقی به جانم چه کنم؟ دیوانه و رسوای جهانم چه کنم؟
2 صبرست مرا چاره و دانم چه کنم؟ دانم چه کنم چون نتوانم چه کنم؟
1 گر زهر غمم کند هلاک ای ساقی تریاک میم دهی چه باک ای ساقی
2 دل شد چو ز توبه جرمناک ای ساقی آن جرم به باده شوی باک ای ساقی
1 در دیر گرت هواست نوشیدن می با مغبچگان بلحن چنگ و دف و نی
2 ممکن نبود اگر چه باشم جم و کی بی همت پیر دیر و بی رخصت وی
1 بر شوخی ازین عشوه گران ای ساقی پنهان به تو هستم نگران ای ساقی
2 پر ساز سبک رطل گران ای ساقی بیهوشم کن چون دگران ای ساقی
1 در فصل خزان برگ رزان ای ساقی شد کارگه رنگرزان ای ساقی
2 زان می که خوری دهم ازان ای ساقی تا نوشم از آن مزان مزان ای ساقی