ساقی نه ز آب تلخ از امیرعلیشیر نوایی رباعی 25
1. ساقی نه ز آب تلخ کز آتش تیز
یکرطل گران سوی من آور برخیز
1. ساقی نه ز آب تلخ کز آتش تیز
یکرطل گران سوی من آور برخیز
1. ساقی بقدح می طربناک انداز
عکس رخ پاک در می پاک انداز
1. رفتی و بچشمم از تو تابست هنوز
چشمم ز خیال تو پرآبست هنوز
1. رفتی و دل از غمت فگارست هنوز
وز شوق تو چشمم اشکبارست هنوز
1. یارم نشد آن بت پریوش هرگز
زو شاد نگشت این دل غمکش هرگز
1. دارم ز وجود خود پریشانی و بس
وز جمله کرده ها پشیمانی و بس
1. دیدند یکی قلندر فقراندیش
از منزل و خانمانش دوری شده کیش
1. آنروی که اوج حسن شد جلوه گهش
نظاره نموده ام ز زلف سیهش
1. خواهی که بدت رو ندهد خوشخو باش
با اهل دو کون یکدل و یکرو باش
1. هر چیز رسد ز اهل دوران مخروش
وز قسم ازل زیاده را بیش مکوش
1. خواهی که به خاصگان حق گردی خاص
اول ز عوام خویش را ساز خلاص
1. خواهی که ترا رسد ز درویشان فیض
تو نیز رسان ز جود با ایشان فیض