1 چشمت که طریق سحر ازو یافت رواج از بابل و کشمیر همی گیرد باج
2 عیار صفت ربوده گاه تاراج از تن ها سر چنانک از سرها تاج
1 ساقی نه ز آب تلخ کز آتش تیز یکرطل گران سوی من آور برخیز
2 گر زانکه ز توبه ات شوم عذرانگیز انداز به آستین و در حلقم ریز
1 آنروی که اوج حسن شد جلوه گهش نظاره نموده ام ز زلف سیهش
2 نسبت نتوان کرد بخورشید و مهش زانرو که نظر فکنده ام ته بتهش
1 از گوشه بام عارضت ماه سما خورشید گرت ندید باشد ز عما
2 شد عکس دو ابروت بچشمم صنما آن نوع که در شیشه بود قبله نما
1 در جام بلورین می همچون یاقوت گر یابم و سازم شب و روز آنرا قوت
2 تا در فلک پیر و سپهر فرتوت چون هر دو شود حواس و عقلم مبهوت
1 در فصل خزان برگ رزان ای ساقی شد کارگه رنگرزان ای ساقی
2 زان می که خوری دهم ازان ای ساقی تا نوشم از آن مزان مزان ای ساقی
1 تا شد به هوای عشق آن ماه لقا اشکم دریا از جگر خون پالا
2 گریند به حال من درین رنج و عنا مرغان هوا و ماهیان دریا
1 شب تا به سحر همیکنم زاریها در شدت تنهایی و بیماریها
2 از هجر فکندیم به دشواریها ای یار کجا شد آن همه یاریها
1 یارم نشد آن بت پریوش هرگز زو شاد نگشت این دل غمکش هرگز
2 بی او ز دمم کم آمد آتش هرگز یعنی نزدم باو دم خوش هرگز
1 آئین طلب ز خود پسندان مطلب وین شیوه جز از نیازمندان مطلب
2 بی نقشی ز اهل زهد چندان مطلب وین نقش ز غیر نقش بندان مطلب