1 در دیر مغان مغبچگان چالاک کردند مرا به باده مست و بی باک
2 مخموریم افکند چو بر خاک هلاک وانگه نگرفتند به می خرقه چاک
1 تا کی ستم و محنت هجران کشمت باشد که شبی به بیت الاحزان کشمت
2 از چاک درون دل ویران کشمت وانگاه ز دل به خلوت جان کشمت
1 در غربتم افتاده ز هجران حبیب از شدت ضعف گشته با مرگ قریب
2 یاری نه که آرد بسر خسته طبیب زاری نه که جوید کفن از بهر غریب
1 هر چیز رسد ز اهل دوران مخروش وز قسم ازل زیاده را بیش مکوش
2 بر بند ز ناشنیدنی پرده گوش وز هر چه نه گفتنی زبان دار خموش
1 سر رشته اهل زهد بگسل ای دل در دیر فنا بساز منزل ای دل
2 جز مطرب و می مجوی حاصل ای دل یک یک گفتم گوش کن ای دل ای دل
1 دیدند یکی قلندر فقراندیش از منزل و خانمانش دوری شده کیش
2 گفتند که پیوسته کجایی درویش گفتا که درون خرقه کهنه خویش
1 در دیر گرت هواست نوشیدن می با مغبچگان بلحن چنگ و دف و نی
2 ممکن نبود اگر چه باشم جم و کی بی همت پیر دیر و بی رخصت وی
1 آمد به من خسته ز دلبر کاغذ از مسأله وفا محرر کاغذ
2 گریان ماندم چو دیده را بر کاغذ چون اشک روان فرو شدم در کاغذ
1 خواهی که ترا رسد ز درویشان فیض تو نیز رسان ز جود با ایشان فیض
2 اینگونه گرت رسد به دل ریشان فیض شاید که ترا در رسد از پیشان فیض
1 ای ساقی شنگ ده می آتش رنگ کو آب کند اگر چکانیش بسنگ
2 افتاده گران سنگ غمم در دل تنگ شاید سبکش کنم بدین حیله و رنگ