1 ای به گلستان هزار نرگس شهلا در گل گلزار عارضت به تماشا
2 لاله و گل از تجلی تو بخوبی قمری و بلبل ز شوق تو به علالا
3 در رخ روز از رخ تو بارقه مهر در دل شب از غم تو مایه سودا
4 عاشق بیدل ز شوق روی تو مجنون کرده بهانه ولی محبت لیلا
1 ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما بر پای سگت بوسه زدن ملتمس ما
2 گر دم زدن ما بود از مهر تو چون صبح صد شام سیه روز شود از نفس ما
3 در بادیه شوق تو چون راحله بندیم؟ ذکر ملک آید ز فغان جرس ما
4 با نیش غم و جسم ضعیف آه برآریم سویت مگر این باد برد خار و خس ما
1 رموز العشق کانت مشکلا بالکاس حللها که آن یاقوت محلولت نماید حل مشکلها
2 سوی دیر مغان بخرام تا بینی دوصد محفل سراسر ز آفتاب می فروزان شمع محفلها
3 دل و می هردو روشن شد نمیدانم که تاب می زد آتشها به دل یا تاب می شد ز آتش دلها
4 به مقصد گرچه ره دورست اگر آتش رسد از عشق چون برقآسا توان کردن به گامی قطع منزلها
1 گر پرده اندازد مهم آن روی آتشناک را سوزم به آه آتشین نه پرده افلاک را
2 خواهی چو قتل ای کج کله حاجت به تیغت نیست وه این بس که بشکستی بته طرف کلاه چاک را
3 افتد به مردم صد خطر گوید ملایک الحذر هر سو که سازی جلوه گر آن قامت چالاک را
4 با هر کس ای سیمین بدن منمای روی خویشتن باید چو چشم پاک من ز انسان جمال پاک را
1 گر اول آتش عشق آسان نمود ما را زد یک شرر بر آورد از سینه دود ما را
2 آرام و خواب از ما ای همدمان مجویید رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما را
3 شام وصال را مه خوشید بود از هجر در روز تیره افکند چرخ حسود ما را
4 بس دیر اگر میسر شد بزمگاه معشوق زانجا فلک برون راند بسیار زود ما را
1 غیر خوناب نیابند بجان و دل ما گوئیا عشق بخون کرد مخمر گل ما
2 از ره عشق گذشتن نشد ای پیر طریق تا که شد کوی خرابات مغان منزل ما
3 مشکل ما همه باشد ز خمار ای ساقی جز به یک رطل گران حل نشود مشکل ما
4 گر چه در دیر گداییم ولی گاه نشاط ره نیابند شهان بر طرف محفل ما
1 مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
2 دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
3 بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش بدینم سوز چون در هجر میسوزاندم تبها
4 چو آرد ترکتاز آن شوخ بهر پایبوس افتد هزاران ماه و انجم از نشان نعل مرکبها
1 به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را
2 ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را
3 نشسته فارغ البالیم در دور تغار می به راندن دور نتوان کرد زانجا چون مگس ما را
4 به فریاد خمار افتاده پیر دیر بدحالم تو خواهی بود یا خود مغبچه فریادرس ما را
1 گل رویت که ظاهر گشته رنگ یاسمین او را چه باشد کز می گلرنگ سازی آتشین او را
2 نمی دانم ز می شد سرخ چون نافرت یا خود لباس آل پوشاندی بقتل لعل دین او را
3 مرا هم غنچه دل بشکفد چون آن دهن هر گه ز خوی شبنم چو بنشیند به گلزار جبین او را
4 چو عکس صورتت در باده ظاهر گشت نتواند بدین سان آب ور نگی ساختن نقاش چین او را
1 گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را نخست آرد سوی ما ترکتاز قتل و یغما را
2 رخش در نازکی بر باد داده صفحه گل را قدش در چابکی بر خاک شانده سرو رعنا را
3 به منع بوس آن لب چون دوصد تیرست از مژگان که در خاطر تو اند راه دادن این تمنا را؟
4 بهار عارضش را تازه گلهای عجب بشکفت خدا را مدعی مانع مشو یکدم تماشا را