آزاد تر از بلبل باغست از بابافغانی شیرازی غزل 49
1. آزاد تر از بلبل باغست دل ما
کبک قفس کنج فراغست دل ما
1. آزاد تر از بلبل باغست دل ما
کبک قفس کنج فراغست دل ما
1. مستانه برون تاختهای توسن کین را
بتخانهٔ چین ساختهای خانهٔ زین را
1. روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا
هر یک جدا ز عشق تو سوزند و من جدا
1. دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را
کمند زلف ساقی دام ره تا کی شود ما را
1. خیز و چراغ صبح کن ماه تمام خویش را
ساغر آفتاب ده تشنه ی جام خویش را
1. در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا
نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا
1. نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را
که از هر شهر و یاری ماند داغی در جگر ما را
1. دگرم ز روی ساقی چه گلی شکفت امشب
دل بیقرار در خون بچه روز خفت امشب
1. دهی حیات ابد این دم از تو نیست عجب
به یک کرشمه کشی این هم از تو نیست عجب
1. من از سوز جگر دارم دل و جان در خطر امشب
بخواهم سوخت زین آتش که دارم در جگر امشب
1. دل از نظارهٔ آن گلعذارم گلشنست امشب
چراغ از روغن بادام چشمم روشنست امشب
1. منم ای شمع دل رفته و جان آمده بر لب
شده بر آتش شوق تو چو پروانه مقرب