58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی

2 با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت از در میخانه یا از گشت بستان آمدی

3 از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم خود برای خوردن خون مسلمان آمدی

4 بس عجب بودی که نخلت سر کشید از باغ من ره غلط کردی و در دلهای ویران آمدی

1 ای رقیب آندم که بر کف تیغ بیدادش دهی از من سرگشته بهر امتحان یادش دهی

2 شکل شیرین را نکو آراستی آه ای قضا گر بدین صورت خرامی سوی فرهادش دهی

3 هر زمان از خیل خوبان فتنه یی سازی سوار وز جفا سر در پی دلهای ناشادش دهی

4 چون قدش در جلوه کی باشد اگر زاب حیات صورتی سازی و زیب سر و آزادش دهی

1 بس تازه و تری چمن آرای کیستی نخل امید و شاخ تمنای کیستی

2 روز آفتاب روزن و بام که می شوی شبها چراغ خلوت تنهای کیستی

3 رنگت چو بوی دلکش و بویت چو روی خوش حوری سرشت من گل رعنای کیستی

4 گل این وفا ندارد و گلزار این صفا ای لاله ی غریب ز صحرای کیستی

1 هر نفس نالد گرفتاری بعشق نوگلی نیست خالی یکدم این باغ از نوای بلبلی

2 بستهٔ زنجیر لیلی بود مجنون سال‌ها من گرفتارم کنون در دام مشکین کاکلی

3 بسکه مشتاقم برم حسرت چو بینم در چمن محرم سروی تذروی همدم مرغی گلی

4 نیست از دردی برون صوت حزین فاخته غالبا دارد گرفتاری بجعد سنبلی

1 بتو حال خود چه گویم که تو خود شنیده باشی غم دل عیان نسازم که بدان رسیده باشی

2 چکند کسی که عمری بغزال نیم خوابت چو نر فگنده باشد ز برش رمیده باشی

3 برهت فتاده بیخود چه خوش آنکه بیگمانی بسرم رسیده ناگاه و عنان کشیده باشی

4 چه فراغ بیند آندل که تو جلوه گاه سازی چه حجاب ماند آن را که تو نور دیده باشی

1 دلا بی نقد جان راه سر کویش نپیمایی که نتوان رفت راه کعبه تا نبود توانایی

2 مرا جان بر لب و گفتی که می آیم دم دیگر چو خواهی آمدن باری چرا ایندم نمی آیی

3 دمی گفتی نیاسودم ز سودای پریرویان به داغ و درد اگر قانع شوی ای دل بیاسایی

4 نظر از روی او بر گل نکردی آفرین بادا که داری اینقدر در کار خود ای دیده بینایی

1 دلا زین آستان درد دل خود بردنم اولی چو یار از بودن من نیست راضی مردنم اولی

2 چو از آمد شد کوی توام برگ گلی نشکفت بکنج نامرادی پا به دامن بردنم اولی

3 بروی ساقی خود می کشیدم ساغری اکنون چو او با دیگری همکاسه شد خون خوردنم اولی

4 من مجنون کجا و آرزوی میوه ی باغش زدن بر سینه سنگ و دست و دل آزردنم اولی

1 سرم ای بخت در جولانگه صید افگنی دادی دگر هر تار موی من بدست دشمنی دادی

2 چه شکرت گویم ای بخت سیه کز بهر آرامم در این آوارگی باری نشان گلخنی دادی

3 مخور خون ای دل و بیهوده رنج خود مکن ضایع چه گل چیدی که عمری آب و رنگ گلشنی دادی

4 مبادا دامنت آلوده از خونابه ی چشمم کجا این آشنایی با چو من تر دامنی دادی

1 شب چون روم ز منزل آن ماه خرگهی از دیده سیل اشک نهد رو بهمرهی

2 چندانکه رفتم از پی گرد سمند او روزی نشد که پر شود این دیده ی تهی

3 هر دم هزار قافله ی جان ببوی او آیند و بگذرند چو باد سحر گهی

4 شرح درازی شب هجران نگویمت روز وصال اگر ننهند رو بکوتهی

1 ای شمع جمالت اثر نور الهی رخسار دل‌افروز تو آیینهٔ شاهی

2 هر چشم زدن بهر غزالان سیه‌چشم زان چشم سیه، وام کند سرمه سیاهی

3 ای فتنه و آشوب و بلا شیوهٔ چشمت غیر از تو کس این شیوه ندانست کماهی

4 روزی که گل روی ترا دایره بستند دادند به حُسنت مه و خورشید گواهی

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی